افکار وسواسی منجر به رفتارهای ثابتی می شوند که به عادتهایی وقت گیر تبدیل میشوند و فرد زمان زیادی را به خاطرشان هدر میدهد و از دست خود کلافه میشود ولی نمیتواند آن کار تکراری را انجام ندهد چون دچار اضطراب شدید میشود. راهکارهایی برای از بین بردن افکار وسواسی وجود دارد. پس در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.
افکار وسواسی شبکه اصلی ترس مغز را کنترل میکند و اگر کسی مبتلا به این نوع افکار باشد، دائماً از سمت این بخش تحت فشار است که چیزی مشکل دارد و سریعاً باید حل شود. افکار وسواسی فقط در رابطه با موقعیتهایی فعال میشوند که فرد نسبت به آنها ترس دارد و یا اهمیت زیادی برایش قائل است. مثلاً اگر شخصی نسبت به آب ریختن روی زمین حساس نباشد، افکار وسواسی به وی هجوم نمیبرند که: ( اوه نه، تو روی زمین آب ریختی. باید سریعاً آن را تمیز کنی). در سمت دیگر ماجرا، اگر کسی اهمیت زیادی به خانوادهاش بدهد، افکار وسواسی به وی میگویند: (اوه نه تو بخاری اجاق را روشن گذاشتی. باید سریعاً به خانه برگردی و آن را خاموش کنی وگرنه تمام اعضای خانوادهات میمیرند و تمام این اتفاقات تقصیر تو است). به همین منوال، اگر فردی به سلامت و امنیت خانواده یا دانشآموزانش اهمیت دهد، افکار وسواسی خودشان را به درون وی تزریق کرده و میگویند: (اوه نه! چه میشود اگر کنترلم را از دست بدهم و به دانشآموزان و فرزندانم آسیب بزنم).
چه چیزی میتواند منشأ این افکار باشد؟ چیزی که وجود دارد این است که این منشأ، در واقع از ارزشی بسیار والا سرچشمه میگیرد. مثلاً اگر افکار وسواسی به شما افکار و تصویری راجع به توهین به خدا نشان میدهند، پس دین باید برای شما ارزش خیلی والایی داشته باشد. اگر افکار وسواسی دائم به شما راه و روش و امکانهای مختلف برای آسیب دیدنِ خانوادهتان به شما نشان میدهد، پس خانواده والاترین اولویت شما است.
لیستی از افکار وسواسی و خودخورانه وجود دارد که من آنها را مفید تلقی میکنم. افکار مختلف و متنوع بیشماری در این لیست وجود دارند که ممکن است به ازدستدادن کنترل و نهایتاً واکنشهای خشن یا جنسی منتهی شوند. تحقیقات متعددی مبرهن ساختند که اگر این نشانهها در شخصی بدون سابقۀ بیماریهای روانی بروز کرده باشد، به احتمال 90 درصد آن شخص قطعاً تجربههای زیادی در رابطه با افکار وسواسی داشته است.
وقتی چنین اشخاصی _ کسانی که تا به حال سابقه ی بیماری روانی و ذهنی نداشتهاند _ میپرسند که چرا به وسیلۀ این افکار آزار دهنده عذاب میکشند، درواقع به شکل بسیار ملایمی تحت تاثیر آنها هستند. اگر قصد به مقایسۀ این دو گروه، یعنی افراد بیمار و افراد سالم را داشته باشیم، هر دو گروه که شامل موارد این لیست میشوند، به یک اندازه افکار وسواسی را تجربه میکنند. اما تفاوت بزرگ میان آنها از جایی آغاز میشود، که پریشانی خاصی از افکار وسواسی، برای مبتلایان به این بیماری بهغایت شدیدتر از افراد سالم است. وقتی افکار وسواسی ظهور میکنند، درصد بالایی از محنت احساسی را برای افراد بیمار به ارمغان میآورند.
چیزی که افکار احساسی را زنده و برقرار نگه میدارد، تجربۀ این افکار و عقدههای ذهنی نیست، بلکه واکنش افراد نسبت به آن است. هرچهقدر فردی از افکار وسواسی نفرت داشته باشد، آن را سرکوب کند یا با آن بجنگد، مقادیر ظهور این افکار بیشتر میشوند. اینکه یک فرد تمام فکر و ذکرش این باشد که به فلان مسئله فکر نکند، در واقع درحال احضار دوبارهی آنها است. تنها راهی که متوجه شوید آیا مبتلا به این نوع تفکر هستید یا نه، این است که در این رابطه تأمل کنید: (من راجع به ایکس فکر میکنم) یا (من نباید به ایکس فکر کنم). که افراد مبتلا، قطعا گزینۀ دوم را انتخاب میکنند.
خب بیایید دوباره به سوال اصلی بازگردیم، چرا معیارهای افکار وسواسی در یک فرد بروز میکنند؟ چون این افراد نیز انسان هستند و این یعنی ممکن است یک نفر جنون یا افکار غیرمتعارف را تجربه کند. ذهن به جای اینکه ما را در آرامش و زنده نگه دارد، دائما در حال جستوجو برای پیدا کردن مشکلات جدید و سعی و تلاش در صدد حل آن است