آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

4 بیراهه در معرفی خود به دیگران که باعث ناکامی شما می‌شوند (2)

مردم زمانی از ما پشتیبانی خواهند کرد که ابتدا سه کار را انجام داده باشیم: اول به آنها اجازه دهیم ما را بشناسند. دوم به آنها درباره‌ی چیزی که می‌خواهیم ارائه کنیم، توضیحاتی بدهیم و سوم: آنها را متقاعد کنیم که کار ما ارزش داشتن یا دانستن را دارد. البته همه ما می‌دانیم که  معرفی خود به دیگران کار سختی است. مثل زمانی که قرار است به عنوان یک غریبه برای اولین بار در یک مهمانی حضور داشته باشیم و بخواهیم از همین راه با دیگران ارتباط برقرار کنیم. یا مثلا برای اولین بار در جمعی کاری حضور پیدا کرده‌ایم و مشاهده صمیمیتی که بین دیگران وجود دارد و جداماندگی ما از آن‌ها به شدت ما را برای معرفی خودمان به بقیه ترغیب می‌کند. بنابراین بخواهیم یا نخواهیم ما در زندگی به معرفی خود به دیگران نیاز داریم و بسیاری از پیشرفت‌های ما به دیگران و ارتباطمان با آن‌ها بستگی دارد؛ واگرنه حداقل باید دور نیمی از اهداف و رویاهایمان را خط بکشیم!

 

معرفی خود

در بخش اول به دو نکته مهم در این مورد اشاره کردیم و گفتیم که ضعف ما در معرفی خودمان و حالات بدنی ما می‌توانند باعث شوند اولین تاثیر یا مهم‌ترین تاثیر، به صورت منفی شکل بگیرد. گفتیم که حتی زاویه ستون فقرات ما هم می‌تواند با دیگران صحبت کند و بخشی از روحیه و حالات ما را جلوه دهد.

در ادامه بحث قبل با مرور باقی بیراهه‌هایی که ما را از پیشرفت و کامیابی در زندگی شخصی و شغلی بازمی‌دارند آشنا خواهیم شد.

4 بیراهه در معرفی خود به دیگران که باعث ناکامی شما می‌شوند (2)

معرفی کردن خودمان به دیگران در موقعیت‌های حساسی از زندگی رخ می‌دهند. مثلا یک سخنران نیاز دارد با طراحی سخنرانی برای معرفی خود به عنوان سخنران، از همان بدو دوره کاری خود درخشان ظاهر شود. اگر این معرفی خیلی ضعیف یا در مقابل اغراق‌آمیز باشد هرگز اعتماد مخاطب را جلب نخواهد کرد.


استفاده از بهترین حالت صدا

شاید عجیب باشد اما بر اساس یافته‌های ارتباطی، عمق و کیفیت صدای شما قادر است بیش از دو برابر آن چه که بر زبان می‌آورید بر مخاطب تاثیر بگذارد. بنابراین صدای شما حتی اگر باقی مواردی که قبلا به آن‌ها اشاره کردیم ضعیف باشند، می‌تواند تاثیر خوبی روی مخاطبتان بگذارد.

 

معرفی خود به دیگران

تُن صدای خود را با درآمیختن احساسات تغییر دهید!

صدای شما باید روح یا طنین داشته باشد. روحی که از یکنواختی یا تکرار هماهنگ صدایتان جلوگیری کند. یکی از راه‌هایی که کمک می‌کند تُن صدای متغیری داشته باشید لبخند زدن هنگام حرف زدن است.

حد صدای خود را تنظیم کنید

هسته صدای خود را بشناسید و خصوصا برای معرفی خود به دیگران، بهترین سطح یا ولوم صدایی را تعیین کنید. اما بهترین ولوم چه ولومی است؟ از دیدگاه کارشناسان سطح صدای شما قرار نیست بلند، لطیف، زیرکانه یا زیر و بم باشد. شما فقط قرار است به شکلی صحبت کنید که صدایتان شنیده شود و شفافیت و تمام حواستان که روی مخاطب متمرکز است با شنیدن آن صدا احساس شود.

از تُن صعودی در صدای خود جلوگیری کنید!

منظور از تُن صعودی بالا رفتن صدا نیست. منظور از تُن صدا همان لحن شما در انتهای هر جمله می‌باشد که ممکن است باعث شود جمله شما، سوال‌گونه تلقی شود. این لحن باعث می‌شود حرف‌های شما آزمایشی یا تجربی به نظر برسد  و از اعتبار شما بکاهد.

 

معرفی خود به دیگران

دست بجنبانید!

در طول حرف زدن، از به درازا کشیده شدن بحث بپرهیزید و از این که سعی داشته باشید با جملاتتان مچ دیگران را بگیرید خودداری کنید. به سخنان خود سرعت بدهید و در عین حال از وقفه‌هایی برای این که دیگران به خوبی متوجه منظورتان شوند غافل نباشید

ایده های عاشقانه واقعا خاص

زمانی که صحبت از ایده های عاشقانه برای سورپرایزکردن شریک زندگی می‌شود، بهترین ایده‌ای که به ذهن بسیاری از افراد می‌رسد، صرفا خرید یک دسته گل رز قرمز است!  مطمئنا خرید گل یک راه‌کار واقعا رمانتیک برای خوش‌حال کردن طرف مقابل است؛ اما یادتان باشد این، راه‌کاری است که به ذهن همه می‌رسد؛ پس خاص نیست و صرفا یک ایده عاشقانه ساده است.

با توجه به اینکه قسمت زیادی از جذابیت شما در ذهن اطرافیان، نسبت به همین رفتارهای ناگهانی و اصطلاحا قدرت سورپرایز کردن‌ شکل می‌گیرد، قصد داریم در این بخش توضیح دهیم که چه‌طور واقعا باید با ایده ‌های عاشقانه جذاب، طرف مقابل را شیفتهْ خودتان کنید. پس ما با همراه باشید!

ایده های عاشقانه

ایده های عاشقانه زمانی می‌تواند ذهن طرف مقابل شما را به خود جلب کند که واقعا یک یا چند جزء خاص همراه خود داشته باشد. ایده‌هایی که در ادامه توضیح می‌دهیم همه از میان راه‌کارهای خاص و شگفت‌انگیز دستچین شده‌اند.

1_ پیغام یواشکی

پیغام‌های یواشکی یکی از آن ایده‌های عاشقانهْ فوق‌العاده هستند که طرفِ مقابلِ شما را چند دقیقه شوکه می‌کنند. منظور از پیغام یواشکی همان جملات عاشقانه‌ای است که کاملا غافلگیرانه و البته به‌روشی “عجیب” بیان می‌شود.

به‌عنوان نمونه، کاری را که یک مرد رمانتیک آمریکایی برای نامزد خود انجام داده بود توضیح می‌دهیم: او نامزدش را به یک پیاده‌روی طولانی یک‌روزه در سطح شهر دعوت کرد. بعد از اتمام پیاده‌روی، اپلیکیشن gps روی تلفن همراه خود را باز کرد تا مسیر طی‌شده را به او نشان دهد. زمانی که خط مسیر طی‌شده را به او نمایش داد، این خط، جملهْ “با من ازدواج کن” را رسم کرده بود. در اصل این مرد جذاب مسیر خاصی را برای پیاده‌روی انتخاب کرده بود تا در انتهای روز، جملهْ مورد نظر را روی تلفن همراه و با استفاده از خط، مسیر طی‌شده به او نشان دهد.

شما هم می‌توانید از این ایده های عاشقانه و جذاب استفاده کنید. مثلا اینکه یک بسته ستارهْ شب‌نما بخرید و جملهْ مورد نظر را روی سقف اتاق بنویسید، سپس شب‌هنگام، موقع خواب چراغ‌ها را خاموش کنید تا جمله نمایان شود. به نظر شما او بعد از خواندن این جمله چه احساسی پیدا می‌کند؟ این ایده با موارد دیگر هم قابل اجرا است. از چراغ‌های چشمک زن، led و… که قیمت‌های پایینی هم دارند.

ایده های عاشقانه

2_ نوستالژی‌ها را فراموش نکنید

مطمئنا می‌دانیم چه حس خوبی دارد که طرف مقابل، گل، کتاب یا غذای مورد علاقهْ ما را بشناسد و آن را برایمان تهیه کند. اما خب این ایدهْ عاشقانه زیاد خاص نیست. پس چه‌کار کنیم؟ کمی چاشنی نوستالژی به آن اضافه می‌کنیم!

چه احساسی پیدا می‌کنید اگر طرف مقابل شما، به‌جای اینکه برای‌تان یک دسته گل بخرد، با عروسکی که در بچگی عاشقش بودید به استقبال‌تان بیاید؟ کتاب مورد علاقهْ کودکی‌تان را بخرد یا اصلا اسباب‌بازی خاصی را که در 12 سالگی به‌خاطر ازدست‌دادنش چند روز گریه کرده بودید به شما هدیه کند!


با خانواده و دوستان طرف مقابل صحبت کنید و از آنها بخواهید مواردی را که او در کودکی علاقه‌مندشان بوده به شما نشان دهند. از بین ایده‌های گفته‌شده یکی را انتخاب و او را به‌معنای واقعی سورپرایز کنید. البته حتما هم نباید برای غافلگیری کادویی بخرید، شاید رفتن به یک شهربازی که در ایام بچگی عاشقش بوده هم به حد کافی اعجاب انگیز باشد!

3_ نشان دهید که به یادش هستید!

همه می‌توانند در زمان خوش‌حالی، موقعی که باران می‌بارد یا در یک روز تعطیل، نامزد خود را غافلگیر کنند. اما قرار شد ما همه نباشیم! به‌نظر شما چند نفر ساعت 6 صبح و موقع رفتن به محل کار، به یاد همسرشان هستند و این را ابراز می‌کنند؟ تعداد واقعا کمی. پس شما هم جزو آنها باشید. در مواقعی که هیچ‌کس انتظارش را ندارد، به شریک خود زنگ بزنید یا پیام بدهید. تنها بهانه‌تان برای این کار هم این باشد که به او یادآوری کنید که حتی در این شرایط هم به یادش هستید. این لحظه می‌تواند همان ساعت 6 صبح، زمانی که او خواب است، باشد.

4_ همه‌چیز را متفاوت کنید!؟

واقعا رمانتیک است که برای داشتن یک شب جذاب، نامزدتان را به رستوران ببرید. اما چه‌قدر رمانتیک‌تر می‌شود زمانی که گارسون پیتزاهای شما را روی میز می‌گذارد، یکی از آنها به شکل قلب برش خورده باشد! با همین تفاوت‌های به‌ظاهر کوچک می‌توان ایده‌های عاشقانه‌ای ساخت که حتی اطرافیان هم از آنها شگفت‌زده شوند.

نظرتان چیست که امسال برای تولدش، به‌جای اینکه کادو را در یک بسته‌بندی به او بدهید، به کارگاه شیرینی‌پزی بروید و بخواهید که کادو را در وسط کیک برای شما جاسازی کنند؟ زمانی که نامزدتان کیک را برش بزند، چه حسی پیدا می‌کند؟

ایده های عاشقانه

5_ به سفرهای خاص بروید

به سراغ رایانه‌تان بروید، در مورد مکان‌های گردشگری کشور در گوگل جستجو کنید و ببینید همین ایران خودمان چه‌قدر منطقهْ گردشگری خاص دارد که با کمترین هزینه‌ها می‌توان به آنها سفر کرد. مطمئن باشید یک پیک‌نیک یک روزه در کنار مردابی در جنگل بسیار لذت‌بخش‌تر از سفر به لب دریا است.

یک شب جذاب در کویر، یک روز زیبا در دل کوه‌های سرسبز و نظایر اینها، چیزهایی هستند که احتمالا به‌ندرت تجربه‌شان کرده‌اید و می‌توانند به‌دلیل خاص‌بودن، به بهترین ایده‌های عاشقانه‌ای تبدیل شوند که همسر شما را به وجد می‌آورند. (لطفا نکات ایمنی را در مورد سفرها به مناطق دنج رعایت کنید).

6_ با ایده های عاشقانه بخندانید

قرار هم نیست همیشه به فکر ایده‌های عاشقانه برای ایجاد فضای رمانتیک باشید. گاهی این ایده‌ها می‌توانند یک روز شاد، خنده‌دار و البته به‌یادماندنی را بسازند. نظرتان در مورد یک کاریکاتور در مورد چهرهْ نامزدتان چیست؟ یا اصلا یک آب‌بازی جانانه با تفنگ‌های آب‌پاش، شاید هم یک دیوانه‌بازی کوچک در جمع که او را وادار به خندیدن کند. حتی استفاده از چالش‌های آماده که در سطح وب هستند می‌تواند ایده های عاشقانه و خنده‌دار خوبی باشد.


برای وقت گرفتن در خصوص مشاوره ازدواج کلیک کنید

چه کسی به شما عشق را آموخت؟ آیا خودشان معنای حقیقی عشق را فهمیده‌ بودند؟

چه کسی عشق را به شما آموخت؟ چه کسی عاشق‌بودن را به شما آموخت؟ چطور به‌نظر می آمد؟  عشق در رفتار؟ راه‌رفتن و حرف‌زدن؟ یا فقط اندیشیدن؟

این سوال ریشه در اساس وجودیِ ما دارد. خود من تا همین هفتۀ پیش راجب‌اش فکر نکرده بودم. ناگهان، فهمیدم که عشق برای من مثل لمس یک حملۀ عصبی یا وحشت است. عشق برای من، مخفی نگه‌داشتنِ علاقه بود. عشق یعنی از ترسِ این‌که اتفاقی برای معشوقه‌ات بیفتد، شب ها را تا صبح بیدار بمانی. اما برعکس، متوجه شدم چیزی که من در ذهنم داشتم، عشق نبوده. بعد فهمیدم، که عشق‌هائی که تا به حال دیده یا راجب‌شان شنیده‌ام، همیشه نکات منفی بیشتری داشته یا همیشه با ترس‌هائی ناشی از اتفاقات بدی که هرگز نخواهند افتاد، همراه بودند. عشق مثل دریا غرق کننده، مثل یک رازِ خطرناک مخفی‌شده و مثل اسید نفوذکننده است. عشق برای من، خوردنِ برچسب به روی معشوقه‌ام بود، برچسبی که اورا از دنیای بیرون و رؤیاهایش دور نگه می‌داشت، چرا که ممکن است آسیب ببیند. این نوع عشق همیشه از آن نوعی که می‌تواند کنترل شود، بالاتر و ارجح‌تر تلقی می‌شود. عشقی که من دیدم مملو از آغوش و بوسه بود. عاشقانی از این دست، به هم می‌گویند: (برایت می‌میرم) ، (تو تمام زندگی من هستی) و… . این نوع عشق شامل علاقه و فداکاری زیادی می‌شود. فداکاریِ بیش از حد. عشق به این معنی نیست که رؤیاهای خود را به‌خاطر خرج‌کردن ذره‌ای پولِ بیشتر یا اندکی ریسکِ دخیل شده، کنار بزنیم.


عشق

معنی عشق، دوست‌داشتن یک فرد بود. این‌که تمام تلاش‌مان را بکنیم تا آرامش را حفظ کنیم و هیچ لطمه‌ای به آن وارد نکنیم. عشق به معنی ناپدیدشدن بود. این‌که همه‌چیز را در حالت طبیعی نگه داریم. باعث نشویم کسی مضطرب شود. از ناامید شدنش جلوگیری می‌کردیم تا یک رفتار سرد را تجربه نکنیم. وقتی قلب‌مان شکسته بود لبخند بزنیم. این‌که تمام تلافی‌های خشن را کنار بگذاریم. تمام احساسات منفی را نادیده بگیریم و همۀ تقصیرها را گردن بگیریم. این‌ها، معنی عشق برای من بود.

احتمالاً عشق برای خیلی از شماها تنها یک تفکر و فرضیه بود. یک جورهایی یعنی شما می‌دانستید عاشق آن فرد هستید، اما از سمت او، هیچ بوسه، آغوش یا محبتی دریافت نمی‌کردید. حتی جملۀ دوستت دارم را از زبانش نمی‌شنیدید. گذشته از همۀ حرف‌های اهانت‌آمیز و ظالمانه، انتظار داشتید که فقط بدانید عاشق فلان شخص هستید، بدون هیچ مدرک واقع‌بینانه‌ای.

مردم اغلب داستان‌های ترسناکی راجب کودکی و خانواده‌شان تعریف می‌کنند. این‌که خانواده‌ها چه‌قدر پافشاری می‌کردند تا به ما بفهمانند که دوستت داریم. در جواب، یکی از دیالوگ‌های دنی کین در فیلم کریسمس سفید را نقل می‌کنم: (اگر این عشق است، پس یکی از ما احمق تشریف دارد).

پس عشق واقعا چیست؟ اگر وحشت، حملۀ عصبی یا خودخوری نیست، پس چیست؟

عشق واقعی

اگر بزرگ‌ترین و زیباترین شعرهای کل جهان هم موفق به احاطه و توضیح آن نشده‌اند، پس من با چه جرئتی سعی کنم؟ اما همۀ این حرف‌ها باعث نشد دل‌سرد شوم. حالا، نظریۀ احتمالی‌ام راجب ماهیت عشق را به شما ارائه می‌کنم.

“روزی که پرنس هری و مگان مارکل با هم ازدواج کردند، من تمام شب را در بخش تلفات بیمارستان عذاب می‌کشیدم، درحالی که شوهرم به‌راحتی در اتاق خدمات، کارهای بی‌دردسر را انجام می‌داد. وقتی که گروه کر شروع به خواندن آهنگ کنارم بایست کردند، با خودم فکر کردم که تمام معنی عشق همین است. این که همیشه درکنار هم باشید، چه در سختی و چه در زمان آسودگی… مگر این‌که یکی از طرفین سوءاستفاده‌گر باشد. در آن‌صورت باید آن‌ها را از فاصلۀ دوری دوست داشت، چرا که اگر خلاف این اتفاق بیفتد، امنیت احساسی‌مان در خطر غوطه‌ور می‌شود.


من عشقی که در آن فقط جملۀ (برایت می‌میرم) گفته شود نمی‌خواهم. عشقی که در آن معشوقه‌ام نخواهد برای من زندگی کند را نمی‌خواهم. دلم می‌خواهد که معشوقه‌ام زندگی پر از لذتی را برای خودش دست‌وپا کند. حتی اگر خودخواهی تلقی شود. دوست ندارم فقط اطرافم بچرخد، برایم فداکاری کند و به‌خاطر من خودش را آزار دهد.

من عشقی که در آن دوستت دارم دائماً تکرار شود اما خلافش رفتار شود را نمی‌خواهم. کلمات پست هستند. با تشویقِ من برای دنبال‌کردن رؤیاهایم نشان بده که دوستم داری، همان‌طور که من این کار را می‌کنم. نمی‌خواهم که با تبدیل‌کردنِ من به چیزی که فکر می‌کنی بهتر است آزارم دهی. عشقی را می‌خواهم که در آن، خوشحالیِ من در اولویت باشد.”

عشق

واقعاً عجیب است، عشق آن چیزی که همیشه می‌خواستم نبود. یک‌بار زنی به من گفت: (من همیشه شوهرم را دوست ندارم، اما همیشه عاشق او هستم). البته که همۀ ما همیشه قابل دوست داشتن نیستیم، اما نظر شخصی‌ام این است که دوست‌داشته‌شدن بهتر از معشوقه بودن است. آدم نمی‌تواند به‌خاطر کسی که هست دوست داشته شود، اما این مسئله در مورد عشق صدق می‌کند. بنده شخصاً ترجیح می‌دهم که به‌خاطر کسی که هستم دوست داشته شوم، تا اینکه علی‌رغم کسی که هستم عاشقم باشند. (خوشبختانه با این‌که بعضی از ماها قابل دوست داشتن نیستیم، اما عشق‌های بی‌قید‌وشرط برای‌مان اتفاق می‌افتد).

من آغوش‌گرفتن‌های بی‌اختیار را می‌خواهم، نه آن آغوش‌های نمایشی و تحمیلی را. از این‌که به هر نحوی بغلم کنند متنفرم. این نوع کارها سرد، بی‌دوام و معذب‌کننده هستند و افراد را از هم دور می‌کنند. من این عشق خودپسندانه، مملو از تبصره و قانون، خفه‌کننده و بدبینانه را نمی‌خواهم.


با سایت دانشگاه زندگی همراه شوید تا بهترینها را به شما ارائه دهیم

بهترین زمان برای ازدواج چه موقعی است؟

وقتی که از سن و سالِ مناسب برای ازدواج صحبت به میان می‌آید، استانداردهای دوگانه‌ای برای زنان و مردان در نظر گرفته می‌شود. معمولاً به مردها گفته می‌شود تا زمان رسیدن به  آمادگی کامل صبر کنند و به سمت ازدواج نروند. یعنی به بلوغ کامل برسند، کار و حرفه‌ای داشته باشند تا بتوانند از پس مخارج زندگی بر بیایند و از نظر اقتصادی مشکلی نداشته باشند. شاید از نظر بعضی‌ها این کار تصمیمی کاملاً عاقلانه و مناسب باشد. اما درباره زنان چطور؟ همراه ما باشید.

این موضوع باعث می‌شود که مردان به بلوغ بیشتری برسند و به اصطلاح پخته‌تر شوند و از طرفی فرصت بیشتری برای یافتن فرد مورد نظر داشته باشند. اما چنین دیدگاهی نسبت به زنان وجود ندارد. فیلم‌ها و داستان‌های عاشقانه همه چیز را طوری به تصویر می‎کشند که انگار یک دختر از زمان کودکی باید در فکر یافتن فردی مناسب و ازدواج با او باشد و رویاهایی این شکلی را در ذهنش بپروراند!

فشارهای خانواده و جامعه تا دهه 20 سالگی وجود دارد و اگر دختری 30 سالگی را رد کند، انگار که فرصت ازدواج برای همیشه از دست رفته است ولی این باور غلط است. توجه کنید که زودتر ازدواج‌ کردن به هیچ وجه به معنی یک ازدواج موفق و زندگی خوب نیست. چراکه تعداد زیادی از همین ازدواج‌های زودتر از موعد، در نهایت با مشکلاتی مواجه می‌شوند و حتی آمار اختلاف و طلاق در بین آن‌ها زیاد است. واقعیت این است که دانایی انسان با افزایش سن؛ بیشتر می‎شود و می‌تواند انتخاب عاقلانه‌تری داشته باشد. وقتی سن زن کمی بالا می‌رود، از نظر احساسی به پختگی بیشتری می‌رسد و تجربه او برای شناخت فرد مناسب، بیشتر شده است.


ازدواج

البته زنانی که در سن بالا ازدواج می‌کنند، مشکلات خاص خودشان را دارند. یکی ترس از طلاق است و اینکه شاید پس از گذشت این همه مدت و سنجش همه جوانب، ازدواج با شکست مواجه شود. البته این موضوع کمتر اتفاق می‌افتد و به نظر می‌رسد چنین ازدواج‌هایی از دوام بیشتری برخوردار هستند. خیلی از زنانی که بالای 30 سال داشتند و ازدواج کردند، از زندگی مشترک خود رضایت بیشتری داشتند و احساس راحتی بیشتری در کنار همسرشان داشتند.

استفانی کونتز نویسنده کتاب‌هایی مانند Marriage, A History (ازدواج، یک تاریخ) و The Way We Never Were (هرگز اینگونه نبودیم) در این باره صحبت‌هایی دارد و به تفاوت نسل‌ها اشاره می‌کند:

«در گذشته مثلاً دهه 60 میلادی، افراد تمایل بیشتری برای ازدواج در سن پایین داشتند چونکه کار زیادی برای زنان وجود نداشت و آنان بیشتر به ازدواج و مادر شدن روی می‌آوردند. اما امروزه، انتظارات افراد از ازدواج به شدت بالا رفته است – مثل یک رابطه دوستی،  نفع مشترک و یادگیری از یکدیگر شده است. ما می‌خواهیم به عنوان افرادی هم‌سطح با هم مذاکره کنیم.»

زمان اردواج

این نویسنده در ادامه گفت:

«این‌ها چیزهایی هستند که با افزایش سطح تحصیلات، بلوغ و خودباوری به دست آمده‌اند. در گذشته ازدواج چیزی بود که به وسیله آن افراد رشد و ترقی پیدا می‌کردند اما اخیراً، ازدواج در صورتی موفق است که هر دو طرف قبل از ازدواج، به اندازه کافی رشد کرده و آماده باشند.»

زنان باید اجازه دهند که زندگی و کسب تجربه‌های مختلف از آن، شخصیت‌شان را قبل از ورود به رابطه مهمی مانند ازدواج شکل دهد به‌زوریکه خودشات را بهتر بشناسند. باید این وقت را داشته باشند که بتوانند از نظر شغلی و شخصیتی به سطح مطلوبی برسند و موفقیت‌هایی کسب کنند به این دلیل که ازدواج به آن راحتی که بعضی افراد می‌گویند، نیست. این موضوع زمان می‌برد و به تلاش فراوان و صبر و بلوغ طرفین نیاز دارد. خیلی از زنان هم دوست دارند اعتماد به نفس خود و قابلیت همکاری با دیگران را قبل از ازدواج افزایش دهند،. صبر می‌تواند در مواقعی کارساز باشد و شما را وارد رابطه بهتری کند. بنابراین می‌توان گفت که ازدواج در سن کم و بدون اینکه فرد هنوز خودش را شناخته باشد، کاری منطقی نیست. البته عده‌ای هنور با این مسائل مخالفند و باور دارند که جوانان هرچه زودتر ازدواج کنند.


برای خواندن ادامه مطلب www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید

خودمراقبتی را در سطحی عمیق‌تر تمرین کنید

راه‌های زیادی برای  فکر کردن به خودمراقبتی و تمرین آن وجود دارد. اساس خودمراقبتی این است که به نیازهای خود توجه کرده و با خودمان مهربان باشیم. لورا تورس که یک مشاور سلامت ذهنی در زمینه خودمراقبتی است.

او می‌گوید خودمراقبتی یک هنر است. بنابراین باید به طور کامل به ندای دورن خود گوش کنیم. خودمراقبتی یک موضوع کاملاً شخصی است. چیزی که برای یک شخص فوق‌العاده به نظر می‌رسد، ممکن است برای شخص دیگر بسیار بد و نامناسب باشد. طبق سخنان لورا تورس، تعدادی فعالیت، عمل و رویکرد وجود دارد که می‌تواند برای همه کارساز باشد و کمک کند که به خوبی از خود مراقبت کنید.

خودمراقبتی عمیق

تکنیک‌هایی برای خودمراقبتی عمیق‌تر:

1 – به طور منظم وضعیت خود را چک کنید

تورس پیشنهاد کرد که گوشی یا ساعت خود را روی تایمر قرار دهید و این کار را در طول روز تکرار کنید. هنگامی که ساعت زنگ خورد، یک نفس عمیق بکشید و فکر کنید که در آن لحظه به چه چیزی نیاز دارید. شاید نیاز باشد هوایی تازه کنید، کمی ورزش کنید، یک لیوان آب بنوشید، غذا بخورید یا به یکی از دوستان خود برای بیرون رفتن پیام دهید. بدانید که در آن لحظه نیازمند چه چیزی هستند و سعی کنید دقیقاً آن نیاز را برآورده کنید.

 

2 – یک داستان عاشقانه بسازید

چه تفکراتی در طول روز در ذهن شما وجود دارد؟ همواره چه چیزی را به خود می‌گویید؟ از چه زبانی برای صحبت با خودتان استفاده می‌کنید؟ زمانی که اشتباهی مرتکب شده‌اید و نیاز به کمک دارید، چطور؟ وقتی با دیگران هستید چگونه درباره خود صحبت می‌کنید؟


هنگامی که با خود صحبت می‌کنید و این سخنان جنبه منفی و ظالمانه پیدا می‌کنند، سعی کنید یک داستان جدید بسازید به طوری که عشق و محبت بیشتری را نثار خود کنید.

مثلا به جای این که بگویید «چرا به این شکل و با پرخاش‌گری واکنش نشان دادم؟ این کار بسیار احمقانه و نامناسب بود» بهتر است بگویید «البته شرایط دشوار بود، زیرا شب شده بود به خاطر همین بسیار خسته و گرسنه بودم»

خودمراقبتی

3 – مرزهای مستحکم تعیین کنید، هر چند کوچک باشند

آیا در بخش‌هایی از زندگی، هنگامی که پاسخ «بله» می‌دهید، در واقع با یک «نه» مواجه می‌شوید؟ تورس گفت که مهم است بتوانید به خود اجازه دهید تا نقشه‌ها و برنامه‌ها را هر زمان که لازم بود، عوض کنید. حتی اگر لازم است دعوت دیگران را رد کنید و ابتدا به نیازهای خود برسید.

مرزهای زیادی برای تعیین کردن وجود دارند، برای مثال شما باید قادر باشید هنگام صحبت کردن با تلفن، به افراد دیگر بگویید که در زمان دیگری با آن‌ها تماس خواهید گرفت. یا برای فرزند خود در زمانی دیگر (زمانی که واقعاً وقت دارید) غذا درست کنید.

تعیین مرز می‌تواند کمک زیادی به زندگی و رابطه ما با افراد کند:

وقتی که به خودتان «بله» می‌گویید؛ در واقع به روابط خود در طولانی مدت «بله» گفته‌اید. به این دلیل که وقتی نیازهای خود را برای دیگران قربانی می‌کنید، به تدریج در این روابط فاصله ایجاد کرده‌اید. اما وقتی که به نیازهای خود احترام می‌گذارید و حس می‌کنید که به شما توجه شده است، حس امنیت و آرامش در رابطه را تجربه خواهید کرد.


شاید فرزندتان از شما درخواست کند که همین الان تعدادی کیک مافین برایش آماده کنید، اما شما الان کار مهمی داشته باشید. اگر بخواهید الان کیک درست کنی دچار استرس می‌شوید. بنابراین به فرزندتان بگویید که این کار را آخر هفته و هنگامی که وقت آزاد دارید، انجام می‌دهید.

برای خواندن مقالات بیشتر روانشناسی اینجا را کلیک کنید