هرقدر یک فرد بخواهد اخبار مورد نظر یا اتفاقی که افتاده است را عادیتر جلوه دهد، کار را بدتر میکند.
مهم نیست که شما در حال اتمام رابطۀ عاطفی خود باشید، یا بخواهید یک نفر را اخراج کنید، یا پایان همکاری خود را اعلام کنید؛ رساندن و انتقال اخبار بد اینچنینی هیچوقت موضوع جالبی نیستند و فکر نمیکنم هیچکس میلی به انجام اینقبیل وظایف را داشته باشد. همیشه احساس معذب بودن، ترس و ناراحتی، فرد رساننده را در بر میگیرد.
وقتی شما به عنوان فردی برای رساندن یک خبر ناگوار انتخاب میشوید، ممکن است به سختی تلاش کنید تا همه چیز را عادیتر نشان دهید و از میزان ناراحتکننده بودنِ فضا بکاهید _ هم برای خودتان و هم برای دریافتکنندهی پیغام. اما عموماً، تمام تلاش های شما مبنی بر این کار، بینتیجه میمانند.
در رساندنِ اخبار ناگوار، از این پنج اشتباه متعارف و وحشتناک جلوگیری کنید:
صحبتکردن راجع به آب و هوای اخیر یا پرسیدن از وی دربارۀ اینکه روزش چطور گذشت، یکی از متعارفترین راهها برای رفتن سرِ اصل مطلب است. اما اینکه وقتِ فرد را با صحبتهای بیهودهی اینچنینی بگیریم، واقعاً نشاندهنده ی بیاحترامی شما نسبت به او است.
آنها مدام در گیجی خود پرسه میزنند، چرا که شما قرار ملاقات مهمی را با او ترتیب دادهاید و به او هشدار دادید که حتماً خودش را برساند، اما حالا دارید راجع به باران چند روزِ اخیر صحبت میکنید. به علاوه، آنها مدام با خود کلنجار رفته و سعی میکنند تا موضوع اصلیِ بحث شما را حدس بزنند.
راه صحیح: جملۀ صریح و کوتاهی را به عنوان مقدمه به او ارائه دهید تا متوجهِ موضوع اصلی صحبتها و قرارِ حال حاضرتان، و همچنین اتفاقِ ناگواری که افتاده است بشود. با جملاتی چون (واقعاً متأسفم که مجبور هستم چنین چیزی را به تو منتقل کنم) یا (هیچ راه سادهتری برای گفتن این خبر نیست) شروع کنید.
واقعاً متوجه این مسئله نمیشوم، خیلی از مردم روی صندلی مطب من مینشینند و چیزهای اینچنینی را برایم تعریف میکنند: (درک نمیکنم، رئیس بنده به من میگفت که من در شرکت او یکی از بهترین کارمندها هستم و کارم را عالی انجام میدهم، اما سپس بلافاصله گفت که من بر طبق قرارداد او صلاحیت کار در آن محل را ندارم. بالاخره باید کدامشان را قبول کنم؟)
شاید هم شما بخواهید از چنین عباراتی در صحبت خود استفاده کنید: (تقصیر تو نیست، مشکل از من است) یا (اینکه حالا قادر به این کار نیستیم، دلیل نمیشود که نتوانیم بعدها آن را انجام دهیم)، فرقی نمیکند، به هر حال، سادهسازیِ بیش از حدِ ماجرا اصلاً ایدهی خوبی نیست. سعی نکنید که پاداشها را با انتقادهایتان بیامیزید و از گفتنِ حرفها و دادنِ وعدههایی که میدانید صحیح نیستند خودداری کنید.
راهِ صحیح: خوشبرخورد اما رک باشید. همچنین ممکن است گفتنِ چنین حرفی: (تو مرتکب اشتباهات زیادی شدی. تو دیگر صلاحیت کار در این شرکت را نداری) اندکی خشن باشد، اما میتواند وضعیت حال را به خوبی برای شنونده توضیح داده، و به فراموشکردنِ این مسئله توسط او کمکِ شایانی کند.
شاید بهتر باشد تا مکالمۀ خود را برای زمانی نگه دارید که قانعکنندهتر به نظر بیاید و یا اینکه تصادفاً در محلی انجامش دهید که افرادی برای حمایت روحی در آنجا حضور داشته باشند و کمتر حسِ معذب بودن به فرد یا شما دست دهد.
اگر قصد مشاوره دارید روی www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید.
تفکیک واژه دوست داشتنی و اجتماعی از هم چندان ساده نیست. این روز ها مردم کسی را دوست داشتنی می دانند که اجتماعی باشد و از روی این مهات او بتوانند به خصلت دوست داشتنی بودنش پی ببرند! مهربان بودن، خونگرمی، خوش اخلاق بودن و هزار ویک خصیصه مثبت دیگر در وجود آدمی را عاملی برای دوست داشتنی و اجتماعی بودن می دانند؛ اما در دانشگاه زندگی ترفند هایی که معرفی می کنیم با این کلیشه ها فاصله دارد. همه ما مفهوم واژه دوست داشتنی بودن را می دانیم؛ اما چیزی که معمولا مانع دوست داشتنی شدن می شود رفتار هایی است که از ما سر می زند. در واقع میل به این حس در وجود همه وجود دارد؛ ولی هر کسی به دلیل ظرفیت های اخلاقی درونی اش قادر نیست کاری کند که همه او را دوست داشته باشند و برای او احترام خاصی قائل شوند!
ما معتقدیم اغلب رفتار هایی که برای دوست داشنی بودن از دیگران سر می زند ساختگی است. توان ما برای تلاش در جهت این که دوست داشتنی باشیم حدی دارد و تا همیشه نمی توان تظاهر به دوست داشتنی بودن کرد. آن چه که یک فرد عادی را دوست داشتنی و اجتماعی می کند رفتارهایی است که در وجود او نهادینه می شود. ما می خواهیم از شما یک فرد دوست داشتنی بسازیم، نه این که راه های دوست داشتنی شدن را دیکته کنیم و شما هم بعد از مدتی به خود واقعیتان بازگردید!
مطالعه این مطلب را به شما که شدیدا به دوست داشتنی و اجتماعی بودن از دید دیگران علاقمند هستید توصیه می کنیم.
How To Be More Friendly And Social
اولین گام برای دوست داشتنی بودن ظاهر شدن مقابل چشمان دیگران است! خیلی ساده است؛ اطراف دیگران بچرخید و اصطلاحا تو چشم باشید! اگر با افراد غریبه مثل خودشان رفتار کنید و نگذارید یخی که میان شما و آن ها وجود دارد آب شود نگرش آن ها نسبت به شما تغییری نمی کند. تاثیر شروع رابطه با مکالمه بین خود و غربیه ها را با یک نمونه ساده بهتر در خواهید یافت.
شاید شما تجربه ای بابت اولین ارتباط، اولین دیدار یا اولین بازخوردها در محیط کار و تحصیل نداشته باشید. اما باورتان نمی شود اگر بگوییم اولین بازخورد رابطه ای را کلید می زند که می توند منافع زیادی برای آینده شغلی و تحصیلی شما داشته باشد. از دوستی پرسیدند چه طور به این جا رسیدی و چه شد که توانستی به موفقیت امروزت دست یابی؟ او با صراحت جواب داد: ارتباط با دیگران! سپس ادامه داد:
روزی در کلاس درس نشسته بودیم و در حال مناظره برای انتخاب بهترین زمان جهت جا به جایی تاریخ امتحانات بودیم. از آن جایی که همه امتحان گریز هستند ترجیح دادند امتحان عملی آن درس در پایان ترم و بعد از اتمام همه امتحانات برگزار شود.
من به شدت با این موضوع مخالف بودم و اعتقاد داشتم استرس امتحانی که به تعویق بیفتد همه چیز را خراب می کند! شروع به مخالفت کردم و همزمان با مخالفت من موجی از اعتراضات به سمتم سرازیر شد که فکر می کنم کافی بود تا من از بیان دیدگاهم پشیمان شوم! در این جمع فقط یک نفر با من موافقتش را اعلام کرد؛ و او کسی نبود جز شریک امروزم که تمام لحظات کار را با هم سپری کردیم. شریکم روزها بعد از تعویض تاریخ امتحانات به من گفت من با تعویض تاریخ امتحان موافق نبودم؛ اما دیدن تو در آن شرایط باعث شد تا به خاطر حمایت در برابر دیگران موافقتم را اعلام کنم!
همان طور که می بینید دوست داشتنی و اجتماعی بودن نیازی به علم و آموزش خاصی ندارد؛ همین که انسانها شروع ارتباطشان را با حمایت از یکدیگر بنا نهند در نظر یکدیگر لایق دوست داشتن هستند.
هفت گنجی که در ادامه می خوانید شما را در نظر همه دوست داشتنی و اجتماعی می نمایاند!
گاهی هر کاری هم که انجام دهید و هر چه قدر هم تلاش کنید باز هم ممکن است از جانب دیگران نادیده گرفته شوید. ترفندی که برای دوست داشتنی و اجتماعی بودن باید به کار ببرید نادیده گرفتن رفتار های دیگران است؛ رفتارهایی که گویی سعی دارند با استفاده از آن شما را نادیده بگیرند. گاهی نشان دادن بزرگ منشی خودتان با این ترفند آن چنان موثر واقع می شود که دیگران بابت قضاوت و رفتاری که نسبت به شما داشته اند از شما عذرخواهی خواهند کرد.
برای خواندن همه مقالات روانشناسی اینجا را کلیک کنید
تعداد زیادی از کارمندان و افرادی که شغلی را دنبال میکنند، ممکن است نگرانیهایی درباره عملکرد خودشان در محل کار داشته باشند و از فشارهای کاری خسته و کلافه شوند. این اضطراب مشکلی است که خیلیها با آن دست و پنجه نرم میکنند و این موضوع باعث کاهش کارایی آنها و عدم تمرکز کافی بر روی انجام وظایف میشود. در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.
شرایط کاری میتواند برای هر فردی استرس ایجاد کند. مثلاً ممکن است این استرس برای صحبت با رئیستان باشد یا اینکه بخواهید در یک سخنرانی شرکت کنید و آمادگی لازم را نداشته باشید. این موضوع موجب میشود که درباره خودتان و تواناییهایتان دچار شک و تردید شوید و زندگی پراضطرابی را تجربه کنید. اما قرار نیست تسلیم آن شوید. در ادامه با 5 روش کاهش اضطراب در محل کار همراه دانشگاه زندگی باشید.
به موقعیتهایی که موجب افزایش اضطراب شما میشود توجه داشته باشید. در یک دفترچه مشاهدات و تجربیات خود را یادداشت کنید تا متوجه شوید که الگوی اضطراب شما چیست و چه محرکهای باعث آن میشوند.
مثلاً شاید عجله کردن برای انجام سریعتر کارها، باعث افزایش استرس شما شود. این محرک برای هر فرد متفاوت است و باید راهی برای مهار کردن آن بیابید.
اضطراب در بدن ما بخشهای واکنشی را فعال میکند که نشانههای خاص خودش را دارد مانند عرق کردن یا دید تونلی. در این شرایط میتوانید خود را توسط تکنیکهای خاصی آرام کنید. بدین تربیت کنترل بدن را در دست خواهید گرفت و به سرعت احساس بهتری پیدا میکنید.
مدیتیشن، حرکات کششی، تماس با یک دوست، یا کمی راه رفتن میتوانند گزینههای خوبی باشند. شما باید راههای مختلف را امتحان کنید و ببینید کدام یک برایتان بهتر است و نتیجه مناسبتری دارد.
سلامت خود را به بخشی از برنامه روزانه تبدیل کنید بهطوریکه هر روز آن را مورد توجه قرار دهید. مثلاً لازم است که از مقدار زیاد کافئین دوری کنید، کارهایتان را در کنار پنجرهای با نور مناسب انجام دهید، صداهای آزاردهندهی محل کار را با هدفون از بین ببرید و از این دسته کارها که کمککننده هستند.
طبق تحقیقات، خواب کافی باعث میشود تعداد زیادی از افراد در محل کار احساس راحتی بیشتری داشته باشند و از اضطرابشان کاسته شود. همچنین توصیه میشود که در خارج از محل کار، مرزبندی مشخصی میان وظایف زندگی و کار داشته باشید و آنها را با هم قاطی نکنید! یعنی که باید حتماً وقتی را برای خودتان کنار بگذارید و کاملاً از کار و مسائل مربوط به آن دور شوید. در این زمان به استراحت بپردازید یا خود را به فعالیتهایی که دوست دارید، مشغول کنید.
وقتی میخواهید سلامت ذهنی در محل کار را حفظ کنید، حتماً باید حق و حقوق خود را بدانید. اگر لازم است از همکاران یا رئیستان درخواست کنید به نیازهای شما احترام بگذارند تا از نظر کاری و زمانبندی آن به مشکل برنخورید.
ادامه مطلب را در www.daneshgahezendegi.com دنبال کنید
اگرچه که این مدارک همگی مقدماتی هستند، اما تحقیق خاصی، از ارتباط رژیم غذایی با افسردگی سخن میگوید. در بازنماییِ جدیدی، محققین استرالیایی، مردم بومی جزیرۀ تورس استریت را مورد آزمایش قرار دادند.
در این آزمایش کاملاً طبیعی، محققینِ دانشگاه جیمز کوک متوجه شدند که در بین مردمِ جزیره، مقادیر خوردن غذای دریائی با مقدار افسردگی مرتبط است.
این تیم تحقیقاتی که توسط پرفسور زالتن سرنایی و رابین مک درموت هدایت میشود، جزیرۀ تورس استریت را _ که در آن فستفود قابل دسترسی است _ با جزیرهای که فقط غذای طبیعی در آن یافت میشد، بر کفههای ترازو قرار دادند.
دکتر مکسیموس برگر، سردبیر این تحقیق اذعان دارد که گروهشان با بیش از 100 نفر از هر دو جزیره مصاحبه کرده.
(از آنها راجب رژیم غذاییشان سوال کردیم، سطح افسردگیشان را مورد بررسی قرار دادیم و نمونۀ خونی گرفتیم. همینطور که انتظار دارید، جزیرۀ دوم که فستفود در آن یافت نمیشود، به ناچار مقادیر غذای دریایی در رژیم غذاییِ غالب مردم بیشتر است).
محققین در بین این تعداد جمعیت، تشخیص دادند که مجموعاً 19 نفر علائمی حاکی از افسردگی را نشان میدهند: 16 نفر از جزیرهای که فستفود در آن یافت میشود، و تنها 3 نفر از جزیرۀ دوم. پس اینجا هم می توان ارتباط رژیم غذائی با افسردگی را تشخیص داد.
برگر گفت: (افرادی که علائم افسردگی شدیدتری داشتند جزو جوانترینها و مشتریان پر پروپاقرصِ فست فود بودند).
محققین نمونههای خون را با همکاری دانشگاه آدلیدز بررسی کردند و متوجه شدند که نوع چربی خون مردم این دو جزیره، با یکدیگر متفاوت است.
برگر در این باره میگوید: (درصد اسید چربی که افسردگی را تسریع میبخشد، در نمونههای مردمی که به فستفود دسترسی داشتند بیشتر بود. در عوض، اسید چربی که مانع افسردگی میشود _ و ازقضا در غذای دریائی یافت میشود _ در نمونههای مورد دوم بیشتر بود).
برگر توضیح داد که غلظت و نوع اسیدهای چرب بهغایت متغیر و تاثیرگذار است.
با توجه به آمار، رژیم دورۀ وسترنِ آمریکا نیز اسید چربِ مربوط به افسردگی را بهوفور تولید میکرد و فقدان اسیدِ بازدارنده در تمامی مردم دیده میشد.
(در کشورهائی با رژیم غذایی سنتی، نسبت کسانی که اسید بازدارنده را دارا هستند گاهاً حتی 1 به 1 است، اما در کشورهای صنعتی 20 به 1 است.
سرنایی باور دارد که تاثیر افسردگی بر زندگی، فقط برای 1 نفر از هر 7 نفر قابل مشاهده است. اگرچه که مردم جزیرۀ تروس استریت و ابروجینال دچار آشفتگیها و بیماریهای ذهنی بودند، اما مقادیر این بیماری به شدت متناسبتر از مردم شهری است.
او ادامه داد: (افسردگی بیماری پیچیدهای است، این بیماری به اجتماع و طبیعت اطراف فرد هم بستگی دارد پس نمیتوان یک درمان قطعی برایاش تجویز کرد، اما پیشنهاد ما، یک رژیم غذایی غنی شامل غذای دریائی است که میتواند خیلی مفید و کارساز باشد).
سرنایی معتقد است که با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داریم بازهم زود است تا از تاثیر قطعی رژیم غذائی بر افسردگی خبر بدهیم، اما گفت که امیدوار است با تلاشها و آزمایشات بیشتر روی جوامعی با همین ویژگی ها، به نتیجهای قاطع برسد.
(شاید این نوع رژیم غذائی بیشتر از جسم بر روی روحوروان آدمی و خوببودناش تاثیر بگذارد).
برای خواندن مطالب بیشتر روانشناسی اینجا را کلیک کنید
یک تحقیق جدید نشان میدهد که اقدامات بشردوستانه و مهربانی، حتی اقداماتی که بدون هیچ چشمداشتی انجام شدهاند، شبکه پاداش را در مغز فعال میکنند.
محققان 36 مطالعه موجود را که اسکنهای fMRI مغز 1150 نفر که اقدامات بشردوستانه انجام میدهند را نشان میدهد، مورد بررسی قرار دادند.
برای اولین بار آنها این تجزیه و تحلیل را به دو قسمت مجزا تقسیم کردند که اتفاقات رخ داده برای مغز را در شرایطی که مهربانی خالصانه انجام دادند (بدون چشمداشت و توقع برای دست آوردن نتیجه از طرف مقابل) و در شرایطی که مهربانی استراتژیک و برنامهریزی شده انجام دادند (با چشمداشت و توقع برای بدست آوردن نتیجه از طرف مقابل) مورد بررسی قرار دادند.
بسیاری از مطالعات منحصربفرد اشاره کردهاند که گشادهدستی و بخشش شبکه پاداش مغز را فعال میکند، اما تحقیق جدید برای اولین بار این مطالعات را به طور کلی ارزیابی کرده و سپس نتایج را به دو نوع مهربانی تقسیم کرده است: خالصانه و استراتژیک.
این مطالعه مهم، سوالاتی راجع به افرادی که انگیزههای مختلفی برای بخشش به دیگران دارند روشن میکند: منفعت شخصی در مقابل بخشش خالصانه.
یافتههای این تحقیق نشان میدهد که هرچند مهربانی استراتژیک با فعال شدن مشهودتر در شبکه پاداش مغز ارتباط دارد، محبت خالصانه نیز این منطقه را فعال کرده است. در واقع، محققان دریافتند که برخی نواحی مغزی (واقع شده در قشر کمربندی قدامی سابجنوال) حتی در زمان مهربانی خالصانه فعالتر بودند، که نشان میدهد که چیزی منحصربفرد در مورد مهربانی بدون چشمداشت وجود دارد.
تصمیم برای به اشتراکگذاری منابع، سنگبنای هر جامعه مشارکتی است. ما میدانیم که افراد میتوانند مهربان بودن را انتخاب کنند زیرا دوست دارند که این حس را داشته باشند که شخص خوبی هستند، اما همچنین افراد میتوانند مهربان بودن را به دلایل شخصی و کسب قدرت و منافع آن انتخاب کنند.
بعضی از افراد ممکن است بگویند که چرا هر چقدر میبخشیم نتیجهای برای ما ندارد. با این حال، چیزی که به ما انگیزه میدهد تا محبت کنیم، هم جذاب و هم مهم است. برای مثال، اگر دولتها بتوانند درک کنند که چرا مردم زمانی که منفعتی برای آنها وجود ندارد میبخشند، آنها میتوانند این مساله را درک کنند که چگونه مردم را به داوطلب کردن، کمک به موسسه خیریه یا حمایت از دیگران در جامعهشان تشویق کنند.
پیدا کردن انگیزههای مختلف برای بخشش باعث میشود سوالات مختلفی ایجاد می کند، از جمله اینکه مراکز خیریه و سازمانها چه چیزی میتوانند از آنهایی که کمک مالی میکنند، یاد بگیرند. برای مثال، بعضی از موزهها طرح عضویت با مزایای استراتژیک واقعی برای مشتریان خود، مانند تخفیف، ایجاد میکنند.
سازمانهایی که به دنبال مشارکت و همبخشی هستند باید در مورد احساس مشتریان خود فکر کنند. آیا آنها میخواهند که مشتریان احساس خیرخواهی خالصانه داشته باشند و یا اینکه میخواهند آنها با یک طرز فکر معامله ای وارد قضیه شوند.
این مساله در زمانهایی که در مورد تعاملات خانوادگی، دوستان، همکاران یا غریبهها فکر میکنیم نیز صادق است. به عنوان مثال، اگر بعد از کمک به دوستتان برای اسبابکشی، او بسیار سرد با شما رفتار کند، به شما حس بی ارزش بودن دست خواهد داد و مطمئنا دیگر در آینده به او کمک نخواهید کرد.
با این حال، تشکر کردن و کلمات خوب و پر از مهربانی، میان شما و دوستتان حس خوب و گرمی ایجاد میکند. تحقیقات مختلف برخی از مناطق مغز را پیدا کردند که در زمان مهربانی خالصانه، در مقایسه با محبت و بخشش استراتژیک بیشتر فعال بودند، بنابراین به نظر میرسد که چیزی خاص در مورد موقعیتهایی وجود دارد که تنها انگیزه ما در این موقعیتها برای بخشش به دیگران، حس خوب مهربان بودن است.
برای خواندن ادامه مطلب می توانید www.daneshgahezendegi.com را دنبال کنید