آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

چه کسی به شما عشق را آموخت؟ آیا خودشان معنای حقیقی عشق را فهمیده‌ بودند؟

چه کسی عشق را به شما آموخت؟ چه کسی عاشق‌بودن را به شما آموخت؟ چطور به‌نظر می آمد؟  عشق در رفتار؟ راه‌رفتن و حرف‌زدن؟ یا فقط اندیشیدن؟

این سوال ریشه در اساس وجودیِ ما دارد. خود من تا همین هفتۀ پیش راجب‌اش فکر نکرده بودم. ناگهان، فهمیدم که عشق برای من مثل لمس یک حملۀ عصبی یا وحشت است. عشق برای من، مخفی نگه‌داشتنِ علاقه بود. عشق یعنی از ترسِ این‌که اتفاقی برای معشوقه‌ات بیفتد، شب ها را تا صبح بیدار بمانی. اما برعکس، متوجه شدم چیزی که من در ذهنم داشتم، عشق نبوده. بعد فهمیدم، که عشق‌هائی که تا به حال دیده یا راجب‌شان شنیده‌ام، همیشه نکات منفی بیشتری داشته یا همیشه با ترس‌هائی ناشی از اتفاقات بدی که هرگز نخواهند افتاد، همراه بودند. عشق مثل دریا غرق کننده، مثل یک رازِ خطرناک مخفی‌شده و مثل اسید نفوذکننده است. عشق برای من، خوردنِ برچسب به روی معشوقه‌ام بود، برچسبی که اورا از دنیای بیرون و رؤیاهایش دور نگه می‌داشت، چرا که ممکن است آسیب ببیند. این نوع عشق همیشه از آن نوعی که می‌تواند کنترل شود، بالاتر و ارجح‌تر تلقی می‌شود. عشقی که من دیدم مملو از آغوش و بوسه بود. عاشقانی از این دست، به هم می‌گویند: (برایت می‌میرم) ، (تو تمام زندگی من هستی) و… . این نوع عشق شامل علاقه و فداکاری زیادی می‌شود. فداکاریِ بیش از حد. عشق به این معنی نیست که رؤیاهای خود را به‌خاطر خرج‌کردن ذره‌ای پولِ بیشتر یا اندکی ریسکِ دخیل شده، کنار بزنیم.


عشق

معنی عشق، دوست‌داشتن یک فرد بود. این‌که تمام تلاش‌مان را بکنیم تا آرامش را حفظ کنیم و هیچ لطمه‌ای به آن وارد نکنیم. عشق به معنی ناپدیدشدن بود. این‌که همه‌چیز را در حالت طبیعی نگه داریم. باعث نشویم کسی مضطرب شود. از ناامید شدنش جلوگیری می‌کردیم تا یک رفتار سرد را تجربه نکنیم. وقتی قلب‌مان شکسته بود لبخند بزنیم. این‌که تمام تلافی‌های خشن را کنار بگذاریم. تمام احساسات منفی را نادیده بگیریم و همۀ تقصیرها را گردن بگیریم. این‌ها، معنی عشق برای من بود.

احتمالاً عشق برای خیلی از شماها تنها یک تفکر و فرضیه بود. یک جورهایی یعنی شما می‌دانستید عاشق آن فرد هستید، اما از سمت او، هیچ بوسه، آغوش یا محبتی دریافت نمی‌کردید. حتی جملۀ دوستت دارم را از زبانش نمی‌شنیدید. گذشته از همۀ حرف‌های اهانت‌آمیز و ظالمانه، انتظار داشتید که فقط بدانید عاشق فلان شخص هستید، بدون هیچ مدرک واقع‌بینانه‌ای.

مردم اغلب داستان‌های ترسناکی راجب کودکی و خانواده‌شان تعریف می‌کنند. این‌که خانواده‌ها چه‌قدر پافشاری می‌کردند تا به ما بفهمانند که دوستت داریم. در جواب، یکی از دیالوگ‌های دنی کین در فیلم کریسمس سفید را نقل می‌کنم: (اگر این عشق است، پس یکی از ما احمق تشریف دارد).

پس عشق واقعا چیست؟ اگر وحشت، حملۀ عصبی یا خودخوری نیست، پس چیست؟

عشق واقعی

اگر بزرگ‌ترین و زیباترین شعرهای کل جهان هم موفق به احاطه و توضیح آن نشده‌اند، پس من با چه جرئتی سعی کنم؟ اما همۀ این حرف‌ها باعث نشد دل‌سرد شوم. حالا، نظریۀ احتمالی‌ام راجب ماهیت عشق را به شما ارائه می‌کنم.

“روزی که پرنس هری و مگان مارکل با هم ازدواج کردند، من تمام شب را در بخش تلفات بیمارستان عذاب می‌کشیدم، درحالی که شوهرم به‌راحتی در اتاق خدمات، کارهای بی‌دردسر را انجام می‌داد. وقتی که گروه کر شروع به خواندن آهنگ کنارم بایست کردند، با خودم فکر کردم که تمام معنی عشق همین است. این که همیشه درکنار هم باشید، چه در سختی و چه در زمان آسودگی… مگر این‌که یکی از طرفین سوءاستفاده‌گر باشد. در آن‌صورت باید آن‌ها را از فاصلۀ دوری دوست داشت، چرا که اگر خلاف این اتفاق بیفتد، امنیت احساسی‌مان در خطر غوطه‌ور می‌شود.


من عشقی که در آن فقط جملۀ (برایت می‌میرم) گفته شود نمی‌خواهم. عشقی که در آن معشوقه‌ام نخواهد برای من زندگی کند را نمی‌خواهم. دلم می‌خواهد که معشوقه‌ام زندگی پر از لذتی را برای خودش دست‌وپا کند. حتی اگر خودخواهی تلقی شود. دوست ندارم فقط اطرافم بچرخد، برایم فداکاری کند و به‌خاطر من خودش را آزار دهد.

من عشقی که در آن دوستت دارم دائماً تکرار شود اما خلافش رفتار شود را نمی‌خواهم. کلمات پست هستند. با تشویقِ من برای دنبال‌کردن رؤیاهایم نشان بده که دوستم داری، همان‌طور که من این کار را می‌کنم. نمی‌خواهم که با تبدیل‌کردنِ من به چیزی که فکر می‌کنی بهتر است آزارم دهی. عشقی را می‌خواهم که در آن، خوشحالیِ من در اولویت باشد.”

عشق

واقعاً عجیب است، عشق آن چیزی که همیشه می‌خواستم نبود. یک‌بار زنی به من گفت: (من همیشه شوهرم را دوست ندارم، اما همیشه عاشق او هستم). البته که همۀ ما همیشه قابل دوست داشتن نیستیم، اما نظر شخصی‌ام این است که دوست‌داشته‌شدن بهتر از معشوقه بودن است. آدم نمی‌تواند به‌خاطر کسی که هست دوست داشته شود، اما این مسئله در مورد عشق صدق می‌کند. بنده شخصاً ترجیح می‌دهم که به‌خاطر کسی که هستم دوست داشته شوم، تا اینکه علی‌رغم کسی که هستم عاشقم باشند. (خوشبختانه با این‌که بعضی از ماها قابل دوست داشتن نیستیم، اما عشق‌های بی‌قید‌وشرط برای‌مان اتفاق می‌افتد).

من آغوش‌گرفتن‌های بی‌اختیار را می‌خواهم، نه آن آغوش‌های نمایشی و تحمیلی را. از این‌که به هر نحوی بغلم کنند متنفرم. این نوع کارها سرد، بی‌دوام و معذب‌کننده هستند و افراد را از هم دور می‌کنند. من این عشق خودپسندانه، مملو از تبصره و قانون، خفه‌کننده و بدبینانه را نمی‌خواهم.


با سایت دانشگاه زندگی همراه شوید تا بهترینها را به شما ارائه دهیم

بهترین زمان برای ازدواج چه موقعی است؟

وقتی که از سن و سالِ مناسب برای ازدواج صحبت به میان می‌آید، استانداردهای دوگانه‌ای برای زنان و مردان در نظر گرفته می‌شود. معمولاً به مردها گفته می‌شود تا زمان رسیدن به  آمادگی کامل صبر کنند و به سمت ازدواج نروند. یعنی به بلوغ کامل برسند، کار و حرفه‌ای داشته باشند تا بتوانند از پس مخارج زندگی بر بیایند و از نظر اقتصادی مشکلی نداشته باشند. شاید از نظر بعضی‌ها این کار تصمیمی کاملاً عاقلانه و مناسب باشد. اما درباره زنان چطور؟ همراه ما باشید.

این موضوع باعث می‌شود که مردان به بلوغ بیشتری برسند و به اصطلاح پخته‌تر شوند و از طرفی فرصت بیشتری برای یافتن فرد مورد نظر داشته باشند. اما چنین دیدگاهی نسبت به زنان وجود ندارد. فیلم‌ها و داستان‌های عاشقانه همه چیز را طوری به تصویر می‎کشند که انگار یک دختر از زمان کودکی باید در فکر یافتن فردی مناسب و ازدواج با او باشد و رویاهایی این شکلی را در ذهنش بپروراند!

فشارهای خانواده و جامعه تا دهه 20 سالگی وجود دارد و اگر دختری 30 سالگی را رد کند، انگار که فرصت ازدواج برای همیشه از دست رفته است ولی این باور غلط است. توجه کنید که زودتر ازدواج‌ کردن به هیچ وجه به معنی یک ازدواج موفق و زندگی خوب نیست. چراکه تعداد زیادی از همین ازدواج‌های زودتر از موعد، در نهایت با مشکلاتی مواجه می‌شوند و حتی آمار اختلاف و طلاق در بین آن‌ها زیاد است. واقعیت این است که دانایی انسان با افزایش سن؛ بیشتر می‎شود و می‌تواند انتخاب عاقلانه‌تری داشته باشد. وقتی سن زن کمی بالا می‌رود، از نظر احساسی به پختگی بیشتری می‌رسد و تجربه او برای شناخت فرد مناسب، بیشتر شده است.


ازدواج

البته زنانی که در سن بالا ازدواج می‌کنند، مشکلات خاص خودشان را دارند. یکی ترس از طلاق است و اینکه شاید پس از گذشت این همه مدت و سنجش همه جوانب، ازدواج با شکست مواجه شود. البته این موضوع کمتر اتفاق می‌افتد و به نظر می‌رسد چنین ازدواج‌هایی از دوام بیشتری برخوردار هستند. خیلی از زنانی که بالای 30 سال داشتند و ازدواج کردند، از زندگی مشترک خود رضایت بیشتری داشتند و احساس راحتی بیشتری در کنار همسرشان داشتند.

استفانی کونتز نویسنده کتاب‌هایی مانند Marriage, A History (ازدواج، یک تاریخ) و The Way We Never Were (هرگز اینگونه نبودیم) در این باره صحبت‌هایی دارد و به تفاوت نسل‌ها اشاره می‌کند:

«در گذشته مثلاً دهه 60 میلادی، افراد تمایل بیشتری برای ازدواج در سن پایین داشتند چونکه کار زیادی برای زنان وجود نداشت و آنان بیشتر به ازدواج و مادر شدن روی می‌آوردند. اما امروزه، انتظارات افراد از ازدواج به شدت بالا رفته است – مثل یک رابطه دوستی،  نفع مشترک و یادگیری از یکدیگر شده است. ما می‌خواهیم به عنوان افرادی هم‌سطح با هم مذاکره کنیم.»

زمان اردواج

این نویسنده در ادامه گفت:

«این‌ها چیزهایی هستند که با افزایش سطح تحصیلات، بلوغ و خودباوری به دست آمده‌اند. در گذشته ازدواج چیزی بود که به وسیله آن افراد رشد و ترقی پیدا می‌کردند اما اخیراً، ازدواج در صورتی موفق است که هر دو طرف قبل از ازدواج، به اندازه کافی رشد کرده و آماده باشند.»

زنان باید اجازه دهند که زندگی و کسب تجربه‌های مختلف از آن، شخصیت‌شان را قبل از ورود به رابطه مهمی مانند ازدواج شکل دهد به‌زوریکه خودشات را بهتر بشناسند. باید این وقت را داشته باشند که بتوانند از نظر شغلی و شخصیتی به سطح مطلوبی برسند و موفقیت‌هایی کسب کنند به این دلیل که ازدواج به آن راحتی که بعضی افراد می‌گویند، نیست. این موضوع زمان می‌برد و به تلاش فراوان و صبر و بلوغ طرفین نیاز دارد. خیلی از زنان هم دوست دارند اعتماد به نفس خود و قابلیت همکاری با دیگران را قبل از ازدواج افزایش دهند،. صبر می‌تواند در مواقعی کارساز باشد و شما را وارد رابطه بهتری کند. بنابراین می‌توان گفت که ازدواج در سن کم و بدون اینکه فرد هنوز خودش را شناخته باشد، کاری منطقی نیست. البته عده‌ای هنور با این مسائل مخالفند و باور دارند که جوانان هرچه زودتر ازدواج کنند.


برای خواندن ادامه مطلب www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید