شهامت امری است مسری. وقتی که یک فرد شجاع محکم ایستادگی می کند، دل بقیه نیز قرص میشود. ( بیلی گرام )
وقتی در زمینه کارتان با یک بحران مواجه میشوید، باید توجه خود را معطوف بقای شرکت تان کنید. شرایط حاد اغلب نیازمند اقدامات سفت وسخت هستند. شما باید برای انجام هرکاری که بتواند به حل بحران وحفظ موقعیت تان کمک کند، آماده باشید.
طی قرنها، تنها خصیصهای که بیش از همه در میان رهبران معمول و مشترک بوده، نوع بینششان بوده است. رهبرها در مورد جایی که در آینده میخواهند بروند و آنچه قصد دارند انجام دهند، دارای بینشی شفاف و هیجانانگیزند.
آنها این بینش را با صراحت برای افراد دوروبرشان بیان میکنند. پس این بینش راهنمایی است برای ترغیب و تشویق مردم برای رسیدن به سطوح بالاتر. بینش چیزی است که رهبران را از پیروانشان جدا میسازد.
دومین ویژگی معمول رهبران، شهامت است. وین سون چرچیل مینویسد: ((شهامت بهحق برجستهترین محاسن است، چراکه بقیه آنها به این حسن وابستهاند.))
واقعیت این است که همه میترسند. همه ما در وجودمان ترسهایی مختلف، بزرگ و کوچک، پنهان و آشکار را تجربه میکنیم.
مارس توایم میگوید: ((شهامت، فقدان بهارخوابی است، بلکه کنترل و تسلط بر ترس است.)) در لحظه بحران، شما برای انتخاب، اتخاذ تصمیمات دشوار وان جام کارهای لازم برای اطمینان از بقا و سعادت مردم و سازمانی که به شما مربوط است، باید شهامت زیادی به خرج دهید.
بدترین تأثیری که وجود ترس از شکست در انسان میتواند ایجاد کند، فلج متوقف کامل فعالیتها است. افرادی که چنین ترسی دارند مثل گوزنی که در میان چراغهای بزرگی گیر افتاده است، وارد حالت شوک احساسی میشوند. آنها دستوپای خود را گم میکنند. این ترس از شکست میتواند حتی افراد قوی را نیز متزلزل و مردد سازد.
رالف والدو امرسون درجایی نوشته است: ((اگر میخواهید فردی موفق شوید، باید بتوانید با ترسهایتان روبرو شوید. اگر آنچه از آنمی ترسید را انجام دهید، مرگ ترستان حتمی خواهد بود.))
شما میتوانید شهامت را در خود از طریق مواجهه با ترسهایتان وان جام کارهایی که بیش از همه از آنها واهمه دارید، تقویت کنید. در امور شغلی، بزرگترین ترس (بعد از ترس از اخراج کردن کسی با اخراج شدن، ورشکستگی) ترس از روبرو شدن با مردم است. بسیاری از افراد بهگونهای واضح و آشکار از گرفتن تصمیمات دشوار و برخورد با مردم هراس دارند. آنها از مشاهده واکنشهای تند، بحثوجدل و درگیری میترسند. این ناتوانی در مواجهه با مردم در داخل و خارج از محیط کاری، اغلب میتواند برای شرکت خطرناک و مخرب باشد.
خوشبختانه، شهامت را میتوان با انجام اقدامات شجاعانه افزایش داد. وقتی کاری که از انجام آن واهمه دارید را انجام میدهید، احساس شجاعت بیشتری میکنید. شجاعانه عمل کردن، شمارا باشهامت میسازد، حتی اگر چنین احساسی نداشته باشید. امرسون در ادامه مینویسد: ((کارها را انجام بده، چراکه اینگونه قدرت را به دست خواهی گرفت.)) از گرفتن تصمیمات سخت، بهویژه تصمیماتی که در ارتباط با مردم و هزینههاست، نترسید.
برای مشاوره با دانشگاه زندگی اینجا را کلیک کنید
هرقدر یک فرد بخواهد اخبار مورد نظر یا اتفاقی که افتاده است را عادیتر جلوه دهد، کار را بدتر میکند.
مهم نیست که شما در حال اتمام رابطۀ عاطفی خود باشید، یا بخواهید یک نفر را اخراج کنید، یا پایان همکاری خود را اعلام کنید؛ رساندن و انتقال اخبار بد اینچنینی هیچوقت موضوع جالبی نیستند و فکر نمیکنم هیچکس میلی به انجام اینقبیل وظایف را داشته باشد. همیشه احساس معذب بودن، ترس و ناراحتی، فرد رساننده را در بر میگیرد.
وقتی شما به عنوان فردی برای رساندن یک خبر ناگوار انتخاب میشوید، ممکن است به سختی تلاش کنید تا همه چیز را عادیتر نشان دهید و از میزان ناراحتکننده بودنِ فضا بکاهید _ هم برای خودتان و هم برای دریافتکنندهی پیغام. اما عموماً، تمام تلاش های شما مبنی بر این کار، بینتیجه میمانند.
در رساندنِ اخبار ناگوار، از این پنج اشتباه متعارف و وحشتناک جلوگیری کنید:
صحبتکردن راجع به آب و هوای اخیر یا پرسیدن از وی دربارۀ اینکه روزش چطور گذشت، یکی از متعارفترین راهها برای رفتن سرِ اصل مطلب است. اما اینکه وقتِ فرد را با صحبتهای بیهودهی اینچنینی بگیریم، واقعاً نشاندهنده ی بیاحترامی شما نسبت به او است.
آنها مدام در گیجی خود پرسه میزنند، چرا که شما قرار ملاقات مهمی را با او ترتیب دادهاید و به او هشدار دادید که حتماً خودش را برساند، اما حالا دارید راجع به باران چند روزِ اخیر صحبت میکنید. به علاوه، آنها مدام با خود کلنجار رفته و سعی میکنند تا موضوع اصلیِ بحث شما را حدس بزنند.
راه صحیح: جملۀ صریح و کوتاهی را به عنوان مقدمه به او ارائه دهید تا متوجهِ موضوع اصلی صحبتها و قرارِ حال حاضرتان، و همچنین اتفاقِ ناگواری که افتاده است بشود. با جملاتی چون (واقعاً متأسفم که مجبور هستم چنین چیزی را به تو منتقل کنم) یا (هیچ راه سادهتری برای گفتن این خبر نیست) شروع کنید.
واقعاً متوجه این مسئله نمیشوم، خیلی از مردم روی صندلی مطب من مینشینند و چیزهای اینچنینی را برایم تعریف میکنند: (درک نمیکنم، رئیس بنده به من میگفت که من در شرکت او یکی از بهترین کارمندها هستم و کارم را عالی انجام میدهم، اما سپس بلافاصله گفت که من بر طبق قرارداد او صلاحیت کار در آن محل را ندارم. بالاخره باید کدامشان را قبول کنم؟)
شاید هم شما بخواهید از چنین عباراتی در صحبت خود استفاده کنید: (تقصیر تو نیست، مشکل از من است) یا (اینکه حالا قادر به این کار نیستیم، دلیل نمیشود که نتوانیم بعدها آن را انجام دهیم)، فرقی نمیکند، به هر حال، سادهسازیِ بیش از حدِ ماجرا اصلاً ایدهی خوبی نیست. سعی نکنید که پاداشها را با انتقادهایتان بیامیزید و از گفتنِ حرفها و دادنِ وعدههایی که میدانید صحیح نیستند خودداری کنید.
راهِ صحیح: خوشبرخورد اما رک باشید. همچنین ممکن است گفتنِ چنین حرفی: (تو مرتکب اشتباهات زیادی شدی. تو دیگر صلاحیت کار در این شرکت را نداری) اندکی خشن باشد، اما میتواند وضعیت حال را به خوبی برای شنونده توضیح داده، و به فراموشکردنِ این مسئله توسط او کمکِ شایانی کند.
شاید بهتر باشد تا مکالمۀ خود را برای زمانی نگه دارید که قانعکنندهتر به نظر بیاید و یا اینکه تصادفاً در محلی انجامش دهید که افرادی برای حمایت روحی در آنجا حضور داشته باشند و کمتر حسِ معذب بودن به فرد یا شما دست دهد.
اگر قصد مشاوره دارید روی www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید.
تفکیک واژه دوست داشتنی و اجتماعی از هم چندان ساده نیست. این روز ها مردم کسی را دوست داشتنی می دانند که اجتماعی باشد و از روی این مهات او بتوانند به خصلت دوست داشتنی بودنش پی ببرند! مهربان بودن، خونگرمی، خوش اخلاق بودن و هزار ویک خصیصه مثبت دیگر در وجود آدمی را عاملی برای دوست داشتنی و اجتماعی بودن می دانند؛ اما در دانشگاه زندگی ترفند هایی که معرفی می کنیم با این کلیشه ها فاصله دارد. همه ما مفهوم واژه دوست داشتنی بودن را می دانیم؛ اما چیزی که معمولا مانع دوست داشتنی شدن می شود رفتار هایی است که از ما سر می زند. در واقع میل به این حس در وجود همه وجود دارد؛ ولی هر کسی به دلیل ظرفیت های اخلاقی درونی اش قادر نیست کاری کند که همه او را دوست داشته باشند و برای او احترام خاصی قائل شوند!
ما معتقدیم اغلب رفتار هایی که برای دوست داشنی بودن از دیگران سر می زند ساختگی است. توان ما برای تلاش در جهت این که دوست داشتنی باشیم حدی دارد و تا همیشه نمی توان تظاهر به دوست داشتنی بودن کرد. آن چه که یک فرد عادی را دوست داشتنی و اجتماعی می کند رفتارهایی است که در وجود او نهادینه می شود. ما می خواهیم از شما یک فرد دوست داشتنی بسازیم، نه این که راه های دوست داشتنی شدن را دیکته کنیم و شما هم بعد از مدتی به خود واقعیتان بازگردید!
مطالعه این مطلب را به شما که شدیدا به دوست داشتنی و اجتماعی بودن از دید دیگران علاقمند هستید توصیه می کنیم.
How To Be More Friendly And Social
اولین گام برای دوست داشتنی بودن ظاهر شدن مقابل چشمان دیگران است! خیلی ساده است؛ اطراف دیگران بچرخید و اصطلاحا تو چشم باشید! اگر با افراد غریبه مثل خودشان رفتار کنید و نگذارید یخی که میان شما و آن ها وجود دارد آب شود نگرش آن ها نسبت به شما تغییری نمی کند. تاثیر شروع رابطه با مکالمه بین خود و غربیه ها را با یک نمونه ساده بهتر در خواهید یافت.
شاید شما تجربه ای بابت اولین ارتباط، اولین دیدار یا اولین بازخوردها در محیط کار و تحصیل نداشته باشید. اما باورتان نمی شود اگر بگوییم اولین بازخورد رابطه ای را کلید می زند که می توند منافع زیادی برای آینده شغلی و تحصیلی شما داشته باشد. از دوستی پرسیدند چه طور به این جا رسیدی و چه شد که توانستی به موفقیت امروزت دست یابی؟ او با صراحت جواب داد: ارتباط با دیگران! سپس ادامه داد:
روزی در کلاس درس نشسته بودیم و در حال مناظره برای انتخاب بهترین زمان جهت جا به جایی تاریخ امتحانات بودیم. از آن جایی که همه امتحان گریز هستند ترجیح دادند امتحان عملی آن درس در پایان ترم و بعد از اتمام همه امتحانات برگزار شود.
من به شدت با این موضوع مخالف بودم و اعتقاد داشتم استرس امتحانی که به تعویق بیفتد همه چیز را خراب می کند! شروع به مخالفت کردم و همزمان با مخالفت من موجی از اعتراضات به سمتم سرازیر شد که فکر می کنم کافی بود تا من از بیان دیدگاهم پشیمان شوم! در این جمع فقط یک نفر با من موافقتش را اعلام کرد؛ و او کسی نبود جز شریک امروزم که تمام لحظات کار را با هم سپری کردیم. شریکم روزها بعد از تعویض تاریخ امتحانات به من گفت من با تعویض تاریخ امتحان موافق نبودم؛ اما دیدن تو در آن شرایط باعث شد تا به خاطر حمایت در برابر دیگران موافقتم را اعلام کنم!
همان طور که می بینید دوست داشتنی و اجتماعی بودن نیازی به علم و آموزش خاصی ندارد؛ همین که انسانها شروع ارتباطشان را با حمایت از یکدیگر بنا نهند در نظر یکدیگر لایق دوست داشتن هستند.
هفت گنجی که در ادامه می خوانید شما را در نظر همه دوست داشتنی و اجتماعی می نمایاند!
گاهی هر کاری هم که انجام دهید و هر چه قدر هم تلاش کنید باز هم ممکن است از جانب دیگران نادیده گرفته شوید. ترفندی که برای دوست داشتنی و اجتماعی بودن باید به کار ببرید نادیده گرفتن رفتار های دیگران است؛ رفتارهایی که گویی سعی دارند با استفاده از آن شما را نادیده بگیرند. گاهی نشان دادن بزرگ منشی خودتان با این ترفند آن چنان موثر واقع می شود که دیگران بابت قضاوت و رفتاری که نسبت به شما داشته اند از شما عذرخواهی خواهند کرد.
برای خواندن همه مقالات روانشناسی اینجا را کلیک کنید
تعداد زیادی از کارمندان و افرادی که شغلی را دنبال میکنند، ممکن است نگرانیهایی درباره عملکرد خودشان در محل کار داشته باشند و از فشارهای کاری خسته و کلافه شوند. این اضطراب مشکلی است که خیلیها با آن دست و پنجه نرم میکنند و این موضوع باعث کاهش کارایی آنها و عدم تمرکز کافی بر روی انجام وظایف میشود. در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.
شرایط کاری میتواند برای هر فردی استرس ایجاد کند. مثلاً ممکن است این استرس برای صحبت با رئیستان باشد یا اینکه بخواهید در یک سخنرانی شرکت کنید و آمادگی لازم را نداشته باشید. این موضوع موجب میشود که درباره خودتان و تواناییهایتان دچار شک و تردید شوید و زندگی پراضطرابی را تجربه کنید. اما قرار نیست تسلیم آن شوید. در ادامه با 5 روش کاهش اضطراب در محل کار همراه دانشگاه زندگی باشید.
به موقعیتهایی که موجب افزایش اضطراب شما میشود توجه داشته باشید. در یک دفترچه مشاهدات و تجربیات خود را یادداشت کنید تا متوجه شوید که الگوی اضطراب شما چیست و چه محرکهای باعث آن میشوند.
مثلاً شاید عجله کردن برای انجام سریعتر کارها، باعث افزایش استرس شما شود. این محرک برای هر فرد متفاوت است و باید راهی برای مهار کردن آن بیابید.
اضطراب در بدن ما بخشهای واکنشی را فعال میکند که نشانههای خاص خودش را دارد مانند عرق کردن یا دید تونلی. در این شرایط میتوانید خود را توسط تکنیکهای خاصی آرام کنید. بدین تربیت کنترل بدن را در دست خواهید گرفت و به سرعت احساس بهتری پیدا میکنید.
مدیتیشن، حرکات کششی، تماس با یک دوست، یا کمی راه رفتن میتوانند گزینههای خوبی باشند. شما باید راههای مختلف را امتحان کنید و ببینید کدام یک برایتان بهتر است و نتیجه مناسبتری دارد.
سلامت خود را به بخشی از برنامه روزانه تبدیل کنید بهطوریکه هر روز آن را مورد توجه قرار دهید. مثلاً لازم است که از مقدار زیاد کافئین دوری کنید، کارهایتان را در کنار پنجرهای با نور مناسب انجام دهید، صداهای آزاردهندهی محل کار را با هدفون از بین ببرید و از این دسته کارها که کمککننده هستند.
طبق تحقیقات، خواب کافی باعث میشود تعداد زیادی از افراد در محل کار احساس راحتی بیشتری داشته باشند و از اضطرابشان کاسته شود. همچنین توصیه میشود که در خارج از محل کار، مرزبندی مشخصی میان وظایف زندگی و کار داشته باشید و آنها را با هم قاطی نکنید! یعنی که باید حتماً وقتی را برای خودتان کنار بگذارید و کاملاً از کار و مسائل مربوط به آن دور شوید. در این زمان به استراحت بپردازید یا خود را به فعالیتهایی که دوست دارید، مشغول کنید.
وقتی میخواهید سلامت ذهنی در محل کار را حفظ کنید، حتماً باید حق و حقوق خود را بدانید. اگر لازم است از همکاران یا رئیستان درخواست کنید به نیازهای شما احترام بگذارند تا از نظر کاری و زمانبندی آن به مشکل برنخورید.
ادامه مطلب را در www.daneshgahezendegi.com دنبال کنید
اگرچه که این مدارک همگی مقدماتی هستند، اما تحقیق خاصی، از ارتباط رژیم غذایی با افسردگی سخن میگوید. در بازنماییِ جدیدی، محققین استرالیایی، مردم بومی جزیرۀ تورس استریت را مورد آزمایش قرار دادند.
در این آزمایش کاملاً طبیعی، محققینِ دانشگاه جیمز کوک متوجه شدند که در بین مردمِ جزیره، مقادیر خوردن غذای دریائی با مقدار افسردگی مرتبط است.
این تیم تحقیقاتی که توسط پرفسور زالتن سرنایی و رابین مک درموت هدایت میشود، جزیرۀ تورس استریت را _ که در آن فستفود قابل دسترسی است _ با جزیرهای که فقط غذای طبیعی در آن یافت میشد، بر کفههای ترازو قرار دادند.
دکتر مکسیموس برگر، سردبیر این تحقیق اذعان دارد که گروهشان با بیش از 100 نفر از هر دو جزیره مصاحبه کرده.
(از آنها راجب رژیم غذاییشان سوال کردیم، سطح افسردگیشان را مورد بررسی قرار دادیم و نمونۀ خونی گرفتیم. همینطور که انتظار دارید، جزیرۀ دوم که فستفود در آن یافت نمیشود، به ناچار مقادیر غذای دریایی در رژیم غذاییِ غالب مردم بیشتر است).
محققین در بین این تعداد جمعیت، تشخیص دادند که مجموعاً 19 نفر علائمی حاکی از افسردگی را نشان میدهند: 16 نفر از جزیرهای که فستفود در آن یافت میشود، و تنها 3 نفر از جزیرۀ دوم. پس اینجا هم می توان ارتباط رژیم غذائی با افسردگی را تشخیص داد.
برگر گفت: (افرادی که علائم افسردگی شدیدتری داشتند جزو جوانترینها و مشتریان پر پروپاقرصِ فست فود بودند).
محققین نمونههای خون را با همکاری دانشگاه آدلیدز بررسی کردند و متوجه شدند که نوع چربی خون مردم این دو جزیره، با یکدیگر متفاوت است.
برگر در این باره میگوید: (درصد اسید چربی که افسردگی را تسریع میبخشد، در نمونههای مردمی که به فستفود دسترسی داشتند بیشتر بود. در عوض، اسید چربی که مانع افسردگی میشود _ و ازقضا در غذای دریائی یافت میشود _ در نمونههای مورد دوم بیشتر بود).
برگر توضیح داد که غلظت و نوع اسیدهای چرب بهغایت متغیر و تاثیرگذار است.
با توجه به آمار، رژیم دورۀ وسترنِ آمریکا نیز اسید چربِ مربوط به افسردگی را بهوفور تولید میکرد و فقدان اسیدِ بازدارنده در تمامی مردم دیده میشد.
(در کشورهائی با رژیم غذایی سنتی، نسبت کسانی که اسید بازدارنده را دارا هستند گاهاً حتی 1 به 1 است، اما در کشورهای صنعتی 20 به 1 است.
سرنایی باور دارد که تاثیر افسردگی بر زندگی، فقط برای 1 نفر از هر 7 نفر قابل مشاهده است. اگرچه که مردم جزیرۀ تروس استریت و ابروجینال دچار آشفتگیها و بیماریهای ذهنی بودند، اما مقادیر این بیماری به شدت متناسبتر از مردم شهری است.
او ادامه داد: (افسردگی بیماری پیچیدهای است، این بیماری به اجتماع و طبیعت اطراف فرد هم بستگی دارد پس نمیتوان یک درمان قطعی برایاش تجویز کرد، اما پیشنهاد ما، یک رژیم غذایی غنی شامل غذای دریائی است که میتواند خیلی مفید و کارساز باشد).
سرنایی معتقد است که با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داریم بازهم زود است تا از تاثیر قطعی رژیم غذائی بر افسردگی خبر بدهیم، اما گفت که امیدوار است با تلاشها و آزمایشات بیشتر روی جوامعی با همین ویژگی ها، به نتیجهای قاطع برسد.
(شاید این نوع رژیم غذائی بیشتر از جسم بر روی روحوروان آدمی و خوببودناش تاثیر بگذارد).
برای خواندن مطالب بیشتر روانشناسی اینجا را کلیک کنید