آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

آموزش سخنرانی و فن بیان

مقالات آموزشی در زمینه روانشناسی و آموزش سخنرانی

چگونه درونگرا نباشیم؟ درونگرا بودن

شاید دلیل پیدایش و خواندن این مقاله توسط شما این باشد که شما هم مشکل درونگرا بودن را دارید و با آن دست و پنجه نرم می‌کنید.

شرط می‌بندم که لحظاتی در زندگی شما بوده که این نوع تفکرات را در ذهن خود پرورانده‌اید… حتی خود من هم چنین تفکراتی داشتم.

مواقعی هست که از نظر روحی زمین می‌خورم و خیلی ساده به خانه بازمی‌گردم، یا موقعی که از یک جمع شاد و بودن با دوستان خسته شده و به خانه بازمی‌گردم. مواقعی در کنفرانس‌ها یا فستیوال‌ها که انرژی جسمانی‌ام افزایش پیدا می‌کند اما علاقه‌ای به بالارفتن و نشان دادنش ندارم و دنبال راه فراری می‌گردم.

مطمئنم افراد دیگر _ که مبتلا به درون‌گرایی نیستند _ یک سری اخلاقیات را اعصاب‌خردکن‌ترین اخلاق درونگراها می‌دانند:

(چرا وقتی با تو تماس می‌گیرم جواب زنگِ من را نمی‌دهی؟ چرا این‌قدر تنها هستی و دوست داری اوقاتت را تنهایی بگذرانی؟ چرا این‌قدر ساکت هستی؟ چرا دوست نداری افراد جدیدی را در زندگی خود مشاهده کنی؟) و غیره.

وقتی مردم سعی می‌کنند از ظاهر و رفتارهای شما درون‌تان را حدس بزنند یا راجع به آن غیب‌گویی کنند، شاید سخت باشد اما نهایتاً به این نتیجه می‌رسید که از زوایای مختلفی شکسته شدید. این حس به وفور بر من مستولی شده.

درونگرا بودن

درونگرا بودن را تمام کنید

روزانه، ایمیل‌های زیادی در این باب از افراد مختلف و مخاطب‌هایم دریافت می‌کنم. این بار از دوستی که به‌خاطر وبسایتی که در این مورد مدیریت می‌کنم، ایمیلی حاوی پیام تشکر دریافت کردم که واقعاً حس خوبی به من القا کرد. (فقط یک راه فرار…) و آن‌ها به تمام سخنان شما گوش فرا می‌دهند. (چطور می‌توانم درونگرا بودن را تمام کنم؟ از هر نصیحتی که بتواند کمکم کند استقبال می‌کنم).

قلب من فشرده می‌شود. عجب سوالی! شروع به شکل‌دهیِ جواب خودم می‌کنم. اما خب هربار جواب‌های من به اندازه‌ی پست یک وبلاگ طولانی می‌شوند پس تصمیم گرفتم که این بار، اینجا به شرح پاسخم و راهنمایی‌هایم مشغول شوم. این مقاله می‌تواند برای کسان دیگری که مشکل مشابه را دارند نیز بسیار کارساز و مفید باشد.

به نظر من اخلاقیات و صفاتی که بسیاری از مردم به عنوان درون‌گرایی تلقی می‌کنند و به نوعی تقصیرها را گردنش می‌اندازند، ریشه در موهبت و توانایی‌های ما دارد. این، درون‌گرایی نیست که نیاز به درمان دارد، مسئله‌ای که نیاز به درمان دارد نوع نگرش شما نسبت به درون‌گرایی است. و این مسئله و زاویۀ دید به شدت تحت تاثیر اجتماعی است که در آن زندگی می‌کنید.

آیا به دنبال راه درمان می‌گردید؟

خیلی از مردم این مقاله را می‌خوانند چرا که می‌خواهند از دست درونگرا بودن خلاص شوند. اگر چنین است، باید به شما اطمینان دهم که چنین خواهد بود. البته لازم نیست که شما درون‌گرا بودن را رها کنید. در واقع اصلاً چنین عملی امکان پذیر نیست.


اما می‌توانید یادبگیرید تا درونگرا بودن‌ تان را بپذیرید و در آغوش بگیرید. می‌توانید یاد بگیرید تا از این توانایی و موهبت فوق‌العاده استفاده کنید تا زندگی رؤیایی خود را به دست بیاورید. و می‌توانید از پسِ محدودیت‌هایی که باور عامه نسبت به درون‌گرایی شما خلق کرده است بربیایید. طبیعت شما هیچ سدی بر سر راه موفقیت‌های شما نیست.

تفکرات اشتباه بی‌شماری راجع به درون‌گرایی وجود دارد. درون‌گرایی به این معنی نیست که شما اضطراب اجتماعی دارید (خجالتی هستید)، ضد اجتماعی هستید یا از مردم عامه می‌ترسید.

اتفاقاً، این ویژگی فطری که باعث شده به صورت ناخودآگاه عجیب به‌نظر بیاییم انرژی ما را شکل و جهت می‌دهد. ما درونگرا ها انرژی خود را در باطن و تنهایی‌مان خلق می‌کنیم و زمانی که دچار انگیزش‌های اجتماعی می‌شویم از آن بهره می‌بریم. این انگیزش‌ها شامل وضعیت‌ها و اتفاق‌ها و جشنواره‌های اجتماعی، رویارویی با خیل عظیم جمعیت و به‌طور کلی بودن در مکان‌هایی می‌شود که شامل جمعیت زیادی می‌شوند. این به معنی نیست که درون‌گراها قادر به انجام چنین کارهایی نیستند.


برای خواندن مقالات بیشتر اینجا را کلیک کنید

چگونه افکار وسواسی خود را از بین ببریم

افکار وسواسی منجر به رفتارهای ثابتی می شوند که به عادت‌هایی وقت گیر تبدیل می‌شوند و فرد زمان زیادی را به خاطرشان هدر می‌دهد و از دست خود کلافه می‌شود ولی نمی‌تواند آن کار تکراری را انجام ندهد چون دچار اضطراب شدید می‌شود. راهکارهایی برای از بین بردن افکار وسواسی وجود دارد. پس در ادامه با دانشگاه زندگی همراه شوید.

 

افکار وسواسی

 

قدم اول: تاکتیک‌های افکار وسواسی را بشناسید

افکار وسواسی شبکه اصلی ترس مغز را کنترل می‌کند و اگر کسی مبتلا به این نوع افکار باشد، دائماً از سمت این بخش تحت فشار است که چیزی مشکل دارد و سریعاً باید حل شود. افکار وسواسی فقط در رابطه با موقعیت‌هایی فعال می‌شوند که فرد نسبت به آن‌ها ترس دارد و یا اهمیت زیادی برایش قائل است. مثلاً اگر شخصی نسبت به آب ریختن روی زمین حساس نباشد، افکار وسواسی به وی هجوم نمی‌برند که: ( اوه نه، تو روی زمین آب ریختی. باید سریعاً آن را تمیز کنی). در سمت دیگر ماجرا، اگر کسی اهمیت زیادی به خانواده‌اش بدهد، افکار وسواسی به وی می‌گویند: (اوه نه تو بخاری اجاق را روشن گذاشتی. باید سریعاً به خانه برگردی و آن را خاموش کنی وگرنه تمام اعضای خانواده‌ات می‌میرند و تمام این اتفاقات تقصیر تو است). به همین منوال، اگر فردی به سلامت و امنیت خانواده یا دانش‌آموزانش اهمیت دهد، افکار وسواسی خودشان را به درون وی تزریق کرده و می‌گویند: (اوه نه! چه می‌شود اگر کنترلم را از دست بدهم و به دانش‌آموزان و فرزندانم آسیب بزنم).

چه چیزی می‌تواند منشأ این افکار باشد؟ چیزی که وجود دارد این است که این منشأ، در واقع از ارزشی بسیار والا سرچشمه می‌گیرد. مثلاً اگر افکار وسواسی به شما افکار و تصویری راجع به توهین به خدا نشان‌ می‌دهند، پس دین باید برای شما ارزش خیلی والایی داشته باشد. اگر افکار وسواسی دائم به شما راه و روش و امکان‌های مختلف برای آسیب دیدنِ خانواده‌تان به شما نشان می‌دهد، پس خانواده والاترین اولویت شما است.

لیستی از افکار وسواسی و خودخورانه وجود دارد که من آن‌ها را مفید تلقی می‌کنم. افکار مختلف و متنوع بی‌شماری در این لیست وجود دارند که ممکن است به ازدست‌دادن کنترل و نهایتاً واکنش‌های خشن یا جنسی منتهی شوند. تحقیقات متعددی مبرهن ساختند که اگر این نشانه‌ها در شخصی بدون سابقۀ بیماری‌های روانی بروز کرده باشد، به احتمال 90 درصد آن شخص قطعاً تجربه‌های زیادی در رابطه با افکار وسواسی داشته است.


چگونه افکار وسواسی خود را از بین ببریم

وقتی چنین اشخاصی _ کسانی که تا به حال سابقه ی بیماری روانی و ذهنی نداشته‌اند _ می‌پرسند که چرا به وسیلۀ این افکار آزار دهنده عذاب می‌کشند، درواقع به شکل بسیار ملایمی تحت تاثیر آن‌ها هستند. اگر قصد به مقایسۀ این دو گروه، یعنی افراد بیمار و افراد سالم را داشته باشیم، هر دو گروه که شامل موارد این لیست می‌شوند، به یک اندازه افکار وسواسی را تجربه می‌کنند. اما تفاوت بزرگ میان آن‌ها از جایی آغاز می‌شود، که پریشانی خاصی از افکار وسواسی، برای مبتلایان به این بیماری به‌غایت شدیدتر از افراد سالم است. وقتی افکار وسواسی ظهور می‌کنند، درصد بالایی از محنت احساسی را برای افراد بیمار به ارمغان می‌آورند.

چیزی که افکار احساسی را زنده و برقرار نگه می‌دارد، تجربۀ این افکار و عقده‌های ذهنی نیست، بلکه واکنش افراد نسبت به آن است. هرچه‌قدر فردی از افکار وسواسی نفرت داشته باشد، آن را سرکوب کند یا با آن بجنگد، مقادیر ظهور این افکار بیشتر می‌شوند. این‌که یک فرد تمام فکر و ذکرش این باشد که به فلان مسئله فکر نکند، در واقع درحال احضار دوباره‌ی آن‌ها است. تنها راهی که متوجه شوید آیا مبتلا به این نوع تفکر هستید یا نه، این است که در این رابطه تأمل کنید: (من راجع به ایکس فکر می‌کنم) یا (من نباید به ایکس فکر کنم). که افراد مبتلا، قطعا گزینۀ دوم را انتخاب می‌کنند.

خب بیایید دوباره به سوال اصلی بازگردیم، چرا معیارهای افکار وسواسی در یک فرد بروز می‌کنند؟ چون این افراد نیز انسان هستند و این یعنی ممکن است یک نفر جنون یا افکار غیرمتعارف را تجربه کند. ذهن به جای این‌که ما را در آرامش و زنده نگه دارد، دائما در حال جست‌وجو برای پیدا کردن مشکلات جدید و سعی و تلاش در صدد حل آن است

4 دلیل نگرانی و اضطراب و راه‌های کاهش آن در امور روزمره

همه ما هر چه قدر که سن بالاتر می‌رود و تجربیات بیش‌تری در زندگی کسب می‌کنیم حداقل یک بار این جمله را تکرار کرده‌ایم: “ای کاش کم‌تر نگرانی به خودم راه می‌دادم و استرس داشتم!”. در واقع این نگرش به دلیل این است که بعد از این که از حال و هوای یک اتفاق عبور می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که این حجم از نگرانی، فکر و خیال و فشار روحی که تحمل کردیم برای یک مسئله بیش از حد بوده و اتفاقات اطرافمان ارزش این حد از نگرانی و اضطراب را نداشته‌اند!

حجم زیادی از استرسی که در روز تحمل می‌کنیم تنها ره‌آورد اضطراب و تنش نیست! کج‌خلقی، خستگی مفرط، بی‌خوابی، کاهش کیفیت خواب و بی‌حوصلگی از نتایج این فشار عصبی است که شاید بهتر باشد در مراحل پیشرفته از آن تحت عنوان اختلالات اضطرابی یاد کنیم!

 

4 دلیل نگرانی و اضطراب و راه‌های کاهش آن در امور روزمره

مثل همیشه برای این که بخشی از استرس و نگرانی‌هایتان روزمره خود را کم کنید و از این پس بهتر به مدیریت دلشوره‌های خود بپردازید همراه دانشگاه زندگی بمانید.

4 دلیل نگرانی و اضطراب و راه‌های کاهش آن در امور روزمره

بالاخره باید بپذیریم که همه چیز در آینده غیرقطعی است. هر چه قدر هم که تلاشمان را برای بهتر شدن آن کار انجام دهیم و تمام همتی که داریم را صرف این کار کنیم بالاخره باید منتظر نتایج غیرقابل پیش‌بینی باشیم.معمولا نگرانی با یک سری جملات کلیشه‌ای و تکراری که مدام در ذهن مرور می‌شوند بروز می‌کنند. عباراتی مثل “ای کاش من…”، “اگر من هم …” و …

بنابراین هنر مدیریت و کاهش نگرانی و اضطراب در امور روزمره به مدیریت تصورات ذهنی ما برمی‌گردد. این که چه طور این بار روانی را از دوش مغزمان برداریم تا بهتر نفس بکشد و بتواند بازدهی بیش‌تری داشته باشد!


به یاد داشته باشیم که نگرانی چیز بدی نیست!

بدن ما برای مقابله با شرایط غیرطبیعی و خطر نیاز دارد تا با ترشح سطوحی از هورمون‌های مختلف واکنش‌های مناسبی نشان دهد. بنابراین بد نیست این گزاره را با خود تکرار کنیم که “نگران شدن به معنی اتفاق بد نیست!”.

 

نگرانی و اضطراب

برخی از دلایلی که ما را به سمت نگرانی و اضطراب سوق می‌دهند عبارتند از:

اگر نگران شویم چیزهای بد و غیرمنتظره کم‌تر رخ می‌دهند!

ممکن است این جمله را هرگز با خودتان زمزمه نکرده باشید یا حتی از ذهنتان هم عبور نکرده باشد؛ اما عملکرد شما در واقعیت نشانگر همین موضوع است. ترس از آینده، نگرانی بابت این که در آینده چه پیش می‌آید، این که در محیط جدید چه اتفاقاتی در انتظار ما خواهند بود، آیا موفق می‌شوم یا نه و هزار و یک فکر و خیال دیگر دست به دست هم می‌دهند تا شما به این تفکر برسید: ” اگر نگران شوم، چیزهای غیرمنتظره و بد کم‌تر رخ می‌دهند!”. در حالی که می‌دانید در هر شرایطی که باشیم برخی از رویدادها از دایره کنترلی ما خارج هستند!


شما می توانید مسیر زندگی درست خود را اینجا پیدا کنید

با تاثیرات ویران‌کننده آفت سرزنش و تحقیر در روابط خود آشنا شوید!

چشمانتان را ببندید و همراه ما باشید تا برخی از خاطرات مشترکی که شاید شما هم مثل بسیاری از افراد دیگر در دوران کودکی تجربه کرده باشید را با هم مرور کنیم. به یاد آورید برادر یا خواهر کوچک‌تر از خودتان را درست زمانی که مشغول مطالعه در اتاقتان هستید وارد می‌شود. به محض ورود شروع به سر و صدا می‌کند، به وسایلی که خیلی با دقت چیده شده بودند دست می‌زند، تخت و لباس‌هایتان را به هم می‌ریزد، دورتان می‌چرخد و … در همین حال شما به سرعت دنبال برادرتان می‌دوید تا او را تنبیه کنید و در همین حال با مادر یا پدرتان مواجه می‌شوید که شما را مقصر همه چیز می‌داند. شما هم که برای پیشگیری از شنیدن جملات تکراری که رنگ و بوی سرزنش و تحقیر دارند طبق معمول می‌گویید: ” تقصیر من نبود!”.

 

سرزنش و تحقیر

حالا چشمانتان را باز کنید. این داستان اگرچه بخشی از خاطرات بچگانه و بی‌اهمیت دوران کودکی بود اما اکنون این شما هستید که هنوز در دوران بزرگسالی کم و بیش حسرت این که چرا بی‌دلیل مقصر شناخته می‌شدید را در دل دارید. این روند در سال‌های بعد و حتی الان هم ممکن است برای شما اتفاق افتاده باشد. حالتی که با سعی دارید از خودتان دفاع کنید و باور بقیه را نسبت به تقصیرات موجود عوض نمایید. به هر صورت هنوز هم یک آشفتگی یا تلاطم خاطر را تجربه می‌کنید و دست آخر هم مشخص نشد که دقیقا تقصیر چه کسی بود!

سرزنش و تحقیری که ممکن است بعد از هر نوع درگیری با دیگران تجربه کنیم نه یک عامل پیشرفت، بلکه آفتی ویرانگر در روابط ما هستند که خیلی زود و عمیق تاثیر خود را روی رفتار و نگرش طرف مقابل اعمال می‌کنند. در این آموزش از دانشگاه زندگی از منظر روان‌شناسی به این موضوع و عواقب آن پرداخته شده است. همراه ما باشید.


با تاثیرات ویران‌کننده آفت سرزنش و تحقیر در روابط خود آشنا شوید!

دفاع از خود با جملات متفاوتی مثل ” تقصیر من نیست” می‌تواند مخرب باشد. احتمال اولی که شنونده موقع شنیدن این جمله در نظر می‌گیرد این است که شاید شما در حال شانه خالی کردن از مسئولیت واقعه پیش آمده هستید و در حالت بعدی ممکن است سعی داشته باشید با این کار حس ترحم و همدلی دیگران را جلب کنید. هر دیدگاهی که دیگران داشته باشد برای فردی که سرزنش می‌شود مخرب است؛ چون آفت سرزنش و تحقیر در یک چالش بین فردی باعث بسته شدن چشم‌ها رو به حقیقت و جلوگیری از ارزیابی دقیق آن اتفاق می‌شود. وقتی که فرد مورد سرزنش قرار بگیرد نمی‌تواند عادلانه آن چه شنیده بود، آن چه که انجام داده بود و گفته بود را تحلیل نماید.

 

آفت سرزنش و تحقیر

حقیقت بازی سرزنش چیست؟

این که چرا ما به سرزنش و تحقیر آلوده می‌شویم به ذات انسان‌ها مربوط می‌شود. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که افراد تلاش دارند همواره جا پای یکدیگر بگذارند و بقیه را از میدان به در کنند. در چنین شرایطی ممکن است نه تنها جای شما را بگیرند بلکه پایتان را هم بشکنند! در حالی که هیچ چیزی برای سرزنش وجود نداشته است. روان‌شناسان تصور می‌کنند آن که باعث شکل‌گیری بازی سرزنش و تحقیر می‌شود تمایل فرد به خودمحافظتی یا حفاظت از منافع خویش است. مثلا:

  1. ما راه برابر شدن با دیگران را در بد شناختن، غیرقابل تحمل و بی‌ارزش کردن دیگران می‌دانیم و این مصداق تحقیر است
  2. ما ترس‌ها و احساسات ناامنی خودمان روی دیگران پیاده می‌کنیم
  3. متاسفانه ما توانایی ابراز احساسات لطیف خود نظیر حس خجالت، ناراحتی و همدردی را در میانه اختلافات نداریم
  4. ما هرگز مسئولیت‌پذیر نبوده‌ایم
  5. ما تمایلی به تغییر نداریم؛ چون حس می‌کنیم در جهان آلوده‌ای زندگی می‌کنیم که هرگز قابل‌کنترل نیست

برای مدیریت افکار گمراه ‌کننده‌ که بر روح و روان ما چیره می‌شوند

بیشتر ما در افسانه ها شنیده ایم که ماه کامل باعث تغییر ماهیت انسان‌ها به انسان‌های گرگ‌نما و خون آشام‌ها می‌شود. اعتقاد به قدرت ماه در تبدیل کردن انسان به موجودی خشن و ایجاد جنون در او ریشه در باورهای باستانی داشته و بسیار در میان مردم گسترده است. چنانچه شما با افسران پلیس یا کارکنان بخش اورژانس بیمارستان صحبت کنید ملاحظه می‌کنید که برخی از آنها اعتقاد دارند زمانی که ماه کامل است تصادفات، وقایع خشونت‌بار و پذیرش افراد روانی بیش‌تر می‌شود. قدرت ماه در تاثیر گذاشتن بر رفتار ما بدون شک ایده‌ای است که از جذابیت خاصی در میان عموم برخوردار است؛ اما ورای قصه‌های عامیانه بارها و بارها مطالعاتی در این زمینه صورت گرفته و بر خلاف این افکار گمراه ‌کننده‌ هیچ ارتباطی میان تصادفات، خودکشی، قتل و سایر اقدامات مجرمانه با ماه کامل مشاهده نشده است. اما این ریشه این تفکرات در چیست؟

 

افکار گمراه کننده

اگر بخواهیم این افکار گمراه ‌کننده را به خوبی بررسی کنیم می‌بینیم که هیچ یک از پرستارانی که وقایع شوم را به کامل شدن ماه نسبت می‌دادند انسان‌هایی با درجه هوش پایین نبودند. آن‌ها تنها اسیر یک خطای روانی متداول میان انسان‌ها شده‌اند که روان‌شناسان از آن با عنوان “همبستگی فریبنده” یاد می‌کنند.

این بار در دانشگاه زندگی به عنوان منبع جامع آموزش‌های روانشناسی و سخنرانی سعی داریم به یکی دیگر از مسائل متداول در این حوزه که ارتباط پیچیده‌ای با خرافات دارد بپردازیم. همراه ما باشید.

برای مدیریت افکار گمراه ‌کننده‌ که بر روح و روان ما چیره می‌شوند

احتمالا همین حالا با خودتان بگویید که این افکار گمراه‌ کننده چه طور سراغ انسان می‌آیند؟ ما چه طور فریب این افکار را می‌خوریم بدون این که آن‌ها را آنالیز و سبک سنگین کرده باشیم. تفکر فریبنده درست زمانی به وقوع می‌پیوندد که ما آثار یک پدیده را بزرگ‌نمایی می‌کنیم و از در نظر گرفتن تمام جوانب آن بازمی‌مانیم. فرض کنید یک مسافر از کشوری دیگر به نیویورک سفر کرده است. بلافاصله که سوار مترو می‌شود با شلوغی و هرج و مرج شدید در مترو رو به رو می‌شود. خارج از مترو و در رستوران با بداخلاقی پیش‌خدمت و سپس هنگام پرسیدن یک آدرس از شهروندان، با بی‌تفاوتی از کنار او عبور می‌کنند. چنین فردی احتمالا وقتی که از نیویورک برگردد با توجه به خاطره و تجربه‌ای که از این سفر داشته احتمالا به همه می‌گوید که مردم این شهر رفتار محترمانه‌ای ندارند یا این که مردم در شهرهای بزرگ و پیشرفته گستاخ هستند. با این حال ممکن است بعد از این سفر فراموش کرده باشید هزاران نفری که در مترو با کمال آرامش نشسته بودند یا در رستوران برخورد صحیحی با شما داشتند. در حقیقت به یاد سپردن برخوردهای عادی هم کمی دشوارتر است و شاید به همین دلیل باشد که به یادآوری آن لحظاتی که احساس کرده‌ایم برخورد درستی با ما صورت نگرفته، ساده‌تر باشد.


درست همین‌جا است که روانشناسان به کمک بشر می‌آیند. علم روانشناسی معتقد است که انسان به صورت ذاتی تمایل دارد وقایع مهمی را که به یاد آوردن آن‌ها برایش ساده‌تر است پررنگ‌تر نشان دهد و از این رو ممکن است درگیر افکار گمراه ‌کننده شود. در مقابل آن دسته از اتفاقات یا خاطراتی که سخت‌تر یادآوری می‌شوند دست‌کم گرفته می‌شوند.

چه متوجه طور همبستگی فریبنده شویم؟

استراتژی ساده‌ای برای در نظر گرفتن و مشخص کردن آن دسته از تصورات مخفی استفاده از جدول احتمالات است. این جدول شما را مجبور می‌کند تا وقایعی را که اهمیتی ندارند انکار و فراموش کنید.

به جدول زیر دقت کنید:

 

  • در بخش A: ماه کامل همزمان با افزایش وقوع حوادث ناگوار باعث می‌شوند یادآوری این حادثه ساده‌تر از هر چیز دیگری باشد
  • در بخش B: ماه کامل است اما اتفاق ناگواری رخ نداده. چون اتفاق خاصی نیفتاده است کم‌تر اتفاق می‌افتد این حادثه را به یاد آوریم
  • در بخش C: با توجه به این که ماه کامل نیست اما حوادث ناگواری رخ داده است، افکار گمراه ‌کننده به این شکل بروز می‌یابند که احتمالا فقط یک روز شلوغ را تجربه کرده‌ایم
  • در بخش D: نه ماه کامل بوده است و نه اتفاق خاصی رخ داده است. بنابراین برای مغز ما ساده‌تر است که تمام آن چه که رخ داده را انکار کند و اصلا به یاد نیاورد

 

افکار گمراه کننده

چه طور با افکار گمراه‌کننده خود مبارزه کنیم؟

اگر به دنبال به دست گرفتن قدرت کنترل افکار خود هستید ابتدا لازم است این موقعیت‌ها را در زندگی خود ردیابی کنید. مثلا:

  • احتمالا شما هم درباره ماکر زاکربرگ که بعد از ترک تحصیل توانست کمپانی موفقی تاسیس کند شنیده‌اید؛ اما  درباره سایر افراد دیگری که بعد از ترک تحصیل توانستند همین روال را طی کنند و موفق شوند چیز زیادی نمی‌دانید. بنابراین ذهن شما بیش‌تر به سمت آن چیزهایی است که در اطرافتان پررنگ شده‌اند
  • ممکن است درباره یک درصدی که در اثر شنا در اقیانوس غرق شده‌اند افکار گمراه کننده‌ درباره شنا در دریا شنیده باشید اما هرگز روی 99 درصدی که توانستند در اقیانوس شنا کنند و طعمه کوسه‌ها نشوند نشنیده‌اید!

 

افکار گمراه کننده

همان طور که مشاهده می‌کنید همه ما درباره حافظه خود که چه طور حوادث جاری را انتخاب و پررنگ می‌کند ناآگاه هستیم. همین که با روند شکل‌گیری همبستگی فریبنده وقایع در ذهنتان آشنا شوید می‌توانید از جدول احتمالی استفاده کنید و روابط وقوع حوادث را با هم مقایسه کنید.

مسیر زندگی درست را تعیین کنید